به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبری،متن کامل سخنان مقام معظم رهبری به شرح زیر است:
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
براى من این جلسه،جلسه خیلى مفید و مطلوبى بود و از جهات متعددى استفاده کردم؛هم از محتواى بیانات دوستان - که البته اینها باید جمع بندى بشود؛ضبط شد،ثبت شد؛من هم رئوس مطالب را یادداشت برداشتم؛لیکن بر عهده دوستان است که این مباحث را جمع بندى کنند تا علاوه بر آن معرفتى که ما به برکت این جلسه و مسائل سینما پیدا مىکنیم، یک گامى هم در جهت پیشرفت برداشته شود و انشاءاللَّه برخى از موانع برطرف گردد - و هم از این اختلافنظرهایى که مىبینم در عرصه سینما وجود دارد.نه،این را من دلیل مظلومیت سینما نمىبینم - که آقاى رئیسیان فرمودند - این را نشانه این مىبینم که در فضاى سینماگرى کشور ما یک عرصه بازى هست که گاهى صدو هشتاد درجه بین نظرات متفاوت است،در عین حال همه خودشان را فرزند سینما و بلکه صاحب سینما مىدانند و مطالبه حقوق سینما را مىکنند؛این براى من چیز مطلوب و جالبى است.البته مىدانستم و از سالها پیش شنیده بودم که اختلافنظرها در نگاه و جهت گیرى،در این محیط هست؛از آثار هم پیداست.لیکن آنچه که در مجموعِ این نظرات مورد اتفاق همه است، لزوم اعتلاى سینماى کشور است؛این را همه مىخواهند و من هم به همین معنا کاملا معتقدم.
از اول که خواستیم این جلسه تشکیل بشود،من دو هدف را دنبال مىکردم؛ یکى اینکه خواستم به سینماگران کشور احترام کنم؛در واقع به سینماى کشور.من این نشست و انعکاس بیرونى این را به معناى تکریم هنر سینما و هنرمندان سینما تلقى کردهام و دوست دارم این احساس در کشور گسترش پیدا کند و اهمیت سینما براى همه آشکار شود.هر کسى داعیهاى دارد، جهت گیرىاى دارد و توقعى دارد؛اما بالاخره همه بر این معنا اتفاقنظر داشته باشند که این هنر بسیار پیچیده و برجسته سینما، براى کشور یک ضرورت و یک نیاز است.هدف دوم هم شنیدن بود که بحمداللَّه تا حدود زیادى حاصل شد و از شماها شنیدیم.البته من واقعا ترجیح مىدادم که همین مقدار باقیمانده از این وقت را هم باز شما صحبت بکنید و بیشتر بشنوم.
قبل از این جلسه،امروز پیش از ظهر خوشبختانه فرصت پیدا کردم دو،سه ساعت برخى از نوشتههایى که بعضى از دوستان از جمع حاضر - مثل آقاى مجیدى و بعضى دوستان دیگر - و مسئولان،براى من تهیه کرده بودند، نگاه کردم و یادداشتهاى مفصلى را هم از اینها برداشتهام، که حالا نمىدانم از اینها چقدر خواهم توانست انشاءاللَّه استفاده کنم.به هرحال،نظرات دوستان را خواندم.
یک نکته را اول بگویم،که دیدم دغدغه بسیارى از دوستان است و آن،یک نوع احساس ناامنى یا دغدغه ناامنى یا توهم ناامنى است که مىبینم در برخى از دوستان وجود دارد؛حتى آدم مىبیند در دو سرِ این طیف وسیع،این دغدغه هست.من واقعا جایى براى این دغدغه نمىبینم.درست است،ممکن است ما نسبت به برخى از فیلمها معترض باشیم - خود من در آن حدى که حالا مىفهمم و از تماشاى فیلم لذت مىبرم، ممکن است ایرادى به یک فیلم داشته باشم؛ چه آن فیلمى که در تلویزیون پخش مىشود،چه آنچه که در سینماست که گاهى براى ما مىآورند و ما بعضى از فیلمها را مىبینیم - لیکن من کارگردان را متهم نمىکنم.عوامل گوناگونى براى خطا در جهت گیرى یک فیلم هست؛ یکىاش هم ممکن است نقش کارگردان باشد - که حالا من بعدا راجع به مسئله کارگردان،یک مقدارى بیشتر عرض خواهم کرد - لیکن عوامل گوناگونى هست.ما اگر احساس مىکنیم که بهوسیله یک کارگردان یک معرفت عمیق صحیحى در یک فیلم منعکس نمىشود،باید ببینیم این معرفت عمیق،چگونه مىتوانست به دل این کارگردان القا شود تا او بتواند معرفت درونى خودش را منعکس کند.هر کسى باید آنچه را که خودش مىفهمد،خودش ادراک مىکند و خودش احساس مىکند، آن را در هنرش بگنجاند؛ والا هنر یک چیز مصنوعى خواهد شد. طبیعت قضیه هم همین است که آن سازنده فیلم و عنصر کارگردان،بالخصوص در این میان،یک معرفت درونى را منعکس مىکند.چگونه مىشد این معرفت درونى،آن چنانى که من بیننده مىپسندم،به این کارگردان منعکس بشود و چرا نشده؟ این جاى سوال دارد.
یادم هست قبل از انقلاب،قرار بود شعرایى در یک مراسم شرکت کنند و شعر بگویند.یکى از شعراى جوان آن روز ما - که استعداد خوبى هم داشت - درباره آن موضوع حقیقتا چیزى نمىدانست.یکى از دوستان ما،پنج،شش ساعت نشست و براى او یک شرح مبسوطى از این موضوع را بیان کرد.آن شاعر هم جوان گیرنده و بااستعدادى بود و توانست آن مطلب را در یک قصیده بسیار بلند و قوى منعکس کند.آیا در زمینه انعکاس آن معارف ارزشىِ اسلامى - که من معتقدم در سینماى ما نشان زیادى از آنها وجود ندارد - به آن سازنده فیلم، به آن کارگردان و حتّى به آن بازیگر، کارى انجام گرفته و منعکس نشده است؟! من به خودم نگاه مىکنم، به حوزه علمیهمان نگاه مىکنم و به دستگاههاى مدیریت فرهنگىمان نگاه مىکنم،مىبینم نه، ما در این زمینه کمکارى داشتهایم. بنابراین به قول معروف گفت: «هر بلایى کز آسمان آید/ گرچه بر دیگرى قضا باشد _ به زمین نارسیده مىگویند/ خانهى انورى کجا باشد» نمىشود رفت سراغ کارگردان و یقهى او را گرفت که شما چرا؟ خوب، من یک مقدار وزارت ارشاد را، یک مقدار سازمان تبلیغات را، یک مقدار حوزه علمیه را، یک مقدار آن کسانى که صاحبان اندیشه دینى هستند،همین اندیشههاى عرفانى،حکمت متعالیه و این چیزهایى که آقایان گفتید، اینها را مخاطب قرار مىدهم و مىگویم شما براى برخوردارى کشور از این هنر فاخر - که در این جمع هست - چه کردهاید؟ «شما» چه کردهاید؟ چنانچه در آن زمینه کارى انجام نگرفته باشد،من از یک کارگردان خیلى توقع نمىکنم. هنرمند بااستعداد ما که اثرش یا خالى است یا حداقل نسبت به این ارزشهاى مورد نظر ما خیلى پربار نیست، از او توقع نمىکنم که چرا این اثر آنچنانى که من مىپسندم،نیست. بنابراین من نمىتوانم قبول کنم که آماج این ناامنى،کارگردانهاى ما باشند و اگر چنین واقعیتى وجود داشته باشد،واقعیت نابحق و نابجایى است.
لیکن با شما دوستان عزیز - برادران و خواهران - من از موضع یک روحانى،مطالبى را دارم؛طبعا نه شما توقع دارید و نه من چنین اشتباهى خواهم کرد که از موضع یک کارشناس سینمایى حرف بزنم.امثال بنده،حداکثر آنچه که مىتوانند در رابطه با سینما داشته باشند،این است که یک تماشاگر و مستمع خوب باشند و لذت ببرند؛این حداکثر چیزى است که امثال بنده داریم.لذا نمىتوانم از جهت کارشناسى با شما اظهارنظرى بکنم؛ این به عهدهى خود شماها و دوستان مدیریت فرهنگى است.اما به عنوان یک روحانى و یک طلبه،چرا،مىتوانم مطالبى را به شما عرض بکنم.
هنر سینما - همانطور که گفتید - بلاشک یک هنر برتر است؛ یک روایتگر کاملا مسلط - که هیچ روایتگرى تاکنون در بین این شیوههاى هنرىِ روایت یک واقعیت و یک حقیقت، تا امروز به این کارآمدى نیامده - و یک هنر پیچیده و پیشرفته و متعالى.شما این دریچه را دم دست دارید؛ یعنى دریچه سینما به سوى معارف و پرتوى که از این دریچه به داخل افکنده مىشود.این دریچه در اختیار شماست.
اهمیت این هنر،مسئولیت شما را هم بالا مىبرد.من این را مىخواهم عرض بکنم؛ یعنى شماها یک مسئولیت سنگینى دارید.همانطور که دوستان گفتند،هیچ کس به شماها دستور نداده که بروید کارگردان یا سینماگر بشوید،این میل، ستعداد و شوق شما بوده که وارد این میدان شدهاید؛ اما حالا که وارد شدهاید، این مسئولیت را بپذیرید.شما مىتوانید خیلى اثر بگذارید. ببینید! من وقتى به یک واعظ، یک روحانى و یک نویسنده کتاب دینى - که او هم یک روایتگر حقایق و معارف محسوب مىشود - خطاب مىکنم و مىگویم آقا شما مواظب حرف زدنت،مواظب لغتى که به کار مىبرى و مطلبى که متناسب با زمان انتخاب مىکنى،باش؛ اگر حرفى را که اینجا نباید بزنى، زدى، یا باید بزنى، نزدى، و به خاطر حرف تو یک جوانى به دین بىاعتقاد شد یا یک حقیقتى از حقایق دینى را به خاطر گفتار تو کج فهمید؛ تو پیش خداى متعال مسئولى؛من مىخواهم به شما بگویم، این تذکر به شما که برادر و خواهر عزیز ما هستید و این ابزار هنرى بسیار کارآمد در اختیار شماست،طبعا با یک ضریب خیلى بالایى مضاعف مىشود؛بگویم ده برابر؛ یقینا بیشتر؛یعنى شما ببینید تاثیر یک فیلم هنرىِ کارآمد در مقایسه با یک منبر چقدر فاصله دارد!
خوب،شما مىتوانید سازنده اخلاق باشید؛عکسش هم ممکن است.شما مىتوانید در نسل جوان این کشور صبر، امید،شوق،انگیزش،سلامت،نجابت و همه چیزهایى که یک جامعه پیشرفته نیاز دارد، القا کنید.مىشود هم به جاى امید، نومیدى القا کرد؛مىشود به جاى شوق،رکود القا کرد.«انتقاد» که دوستان ذکر مىکنند و به تعبیر این دوستمان مىگویند انتقادگرى «نق نقو» تلقى نشود؛ نه، انتقاد، نقنق نیست؛ انتقاد - معناى لغوى انتقاد را نمىخواهیم بگوییم - یعنى همان عیبجویى. منظور از انتقادى که ممکن است نقنقو بودن از آن تلقى شود؛ یعنى عیبجویى کردن. دو نوع عیبجویى ممکن است؛ الان من و شما روبهروى هم نشستهایم، خیلى آزادانه مىتوانیم از هم عیبجویى کنیم؛ شما هم از من عیبجویى کنید، من هم از شما عیبجویى کنم. منتها این عیبجویى دو نوع است؛ یک وقت عیبجویى جنبهى تحقیر، اهانت، طرف را به خاک سیاه نشاندن، از طرف انتقام گرفتن و چهرهى او را در نظر دیگران زشت کردن است و این کار در هیچ عرف نجیبانهاى - نمىگویم اسلامى - ممدوح نیست. یک وقت هم نه، هدف از انتقاد، دلسوزى است، تکمیل است، برطرف کردن عیب است و آیینهوار نمودن عیب شخص یا نظام یا مدیر یا مردم به خود آنهاست و این ممدوح است. ممکن است این هم به نظر شنونده تلخ باشد؛ اما این تلخى، تلخى گوارایى است. این هیچ ایرادى ندارد. حالا من ادعا مىکنم از نظر دستگاه هم ایرادى ندارد؛ اگر شما در این تردیدى دارید، من به شما صادقانه مىگویم، لااقل از نظر شخص من، هیچ ایرادى ندارد. ببینید! این هدف و این جهتگیرى در کیفیت کار معلوم مىشود؛ یعنى اینکه ما توقع داشته باشیم یک جورى انتقاد کنیم که آن جهتگیرىِ اول در آن وجود داشته باشد، اما مردم یا مخاطبین خیال کنند که ما داریم دلسوزى مىکنیم،این هم نمىشود.همینطور که چند نفر از دوستان گفتید ،مخاطبین ما هوشمندند و مىفهمند.این معلوم مىشود. بعضى از فیلمها انتقادى است،انتقاد آنها براى من - که الان هر تلنگرى به این نظام مثل مشت به من است؛ یعنى من احساسم نسبت به نظام این است که هر گوشهى نظام را شما یک تلنگر بزنید، مثل اینکه یک مشت به من زدهاید - ممکن است رنجآور باشد؛ اما از نفس انتقاد مطلقا رنج نمىبرم و خوشم مىآید و من احساسم این است که این، روحیه مجموعه دستگاه است؛حالا گیرم بعضى کم یا زیاد. بنابراین انتقاد ایرادى ندارد که بعضى از دوستان مطرح کردید؛ آن چیزى که مهم است، این است که احساس مسئولیت بشود.
ببینید! واقعیتى که امروز در جامعهى ما هست - خارج از تبلیغات و شعار و نمىدانم بزرگنماییهاى گوناگون - این است که ما یک کشورى هستیم که بر اثر تکیه بر باورهاى خودمان و اظهار شجاعت در میدان - شجاعت نشان دادهایم؛ اینها را که دیگر نمىتوان منکر شد - در دنیا یک ملت شاخص شدهایم؛ نمىگویم شاخصترین، اما یک ملت شاخصیم. این ایرانى که امروز شما دارید مىبینید، این ایران دورهى رژیم گذشته نیست؛وقتى محاسبه مىکنیم،در دنیا، در بین ملتها و دولتها، در محافل سیاسى دنیا،در تعاملات بینالمللى و در موازنه بین قدرتهاى بزرگ دنیا،این ایران،این ملت و این مجموعه حکومت، یک مجموعه درخور احترام یا مجموعهاى که ناگزیر باید آن را جدى گرفت و آن را احترام کرد، تلقى مىشود. امروز وضع کشور ما این است. پیشرفتهاى زیادى هم داشتهایم. یعنى من اگر بخواهم مقایسه بکنم، باید با این تعبیرِ بىاغراق بگویم که، واقعا قابل مقایسه نیست آنچه که ما بعد از انقلاب به عنوان یک ملت و یک کشور به دست آوردهایم، با آنچه که قبل از انقلاب بوده است. ما به خودمان اعتقاد پیدا کردهایم، استعدادهاى خودمان را شناختهایم و این استعدادها را به میزان بسیار زیادى به فعلیت رساندهایم؛ در زمینه علم،در زمینه صنعت،در زمینه مسائل اجتماعى و در زمینه کارکردهاى عمومى،پیشرفتهاى زیادى پیدا کردهایم.نمىشود بین دوگونه نظام، یک نظام وابسته حذفشدهى در تعاملهاى بینالمللى و بىاعتقاد به خود و توسرى زن به مردم خود را - که روساى کشور، مملکت را مال خودشان مىدانستند؛دوره طاغوت این است دیگر! حالا خیلى از شماها هم یادتان هست،من هم یادم هست؛ ما هم در آن دوره تنفس و زندگى کردیم.دستگاه حکومت، کشور را مال خودش مىدانست؛ براى مردم شانى قائل نبودند، مگر از روى اجبار - با یک تشکیلات و نظامى که مسئولان کشور را نوکر مردم مىداند، نه صاحب مملکت و صاحب مردم - این احساس واقعى مسئولان است، واقعا خودشان را خدمتگزار و نوکر مردم و فلسفه وجودى خودشان را، کار براى مردم مىدانند - مقایسه کنید. اصلا تقابل بین این دو شکل، تفاضل بین این دو شکل، قابل کیل و اندازهگیرى کردن با پول و درآمد ماهانه فلان آدم و اینها نیست؛ یعنى تفاوت وجود و عدم است، فاصله وجود و عدم است؛این همان چیزى است که اسلام از ما مىخواهد و به ما مىدهد.حالا نمىخواهم وارد مقوله ارزشهاى اسلامى بشوم،اگر انسان بخواهد راجع به آنها فکر و بحث کند،مقوله بسیار باشکوه و دلنوازى است.
خوب،این کشور،در یک چنین شرایطى است؛این کشور مىخواهد پیش برود، ین کشور مىخواهد حرکت بکند؛ ما این چیزهایى که حالا شما در زمینه فناورى هستهاى و پیشرفتهاى علمى مىشنوید،اینها فقط بخشى از بسیارِ آن چیزى است که در کشور اتفاق افتاده. بحمداللَّه جوان و استعداد هم که زیاد داریم، ما احتیاج داریم به امید، به شوق،به کار، به اعتماد به نفس، به کم کردن تکیه بر بیگانگان - به فرهنگشان، به رفتارشان، به بخشنامههاى فکرى و فرهنگىشان - ما به اینها احتیاج داریم؛ به جوشیدن از درون، به استخراج گنجینههایى که در میراث فرهنگى ما هست. این جوان اگر بخواهد اینطور تربیت شود، به حضور شما در صحنه احتیاج دارد؛ یعنى شما باید وارد میدان بشوید تا این اتفاق بیفتد؛ من این را مىگویم. من مىگویم الان کلید دست شماست. من شان سینما را این مىدانم. من مىگویم امروز کلید پیشرفت این کشور، به میزان زیادى دست شماست؛ شما مىتوانید این نسل را یک نسل پیشرونده، امیدوار، پرشوق، معتقد به خود و معتقد به ارزشهاى اسلامى و ملىِ خود بار بیاورید؛ و همینطور مىتوانید این نسل را شرمنده، پشیمان، زیر سوال برنده افتخارات گذشته و زیر سوال برندهى افتخار انقلاب و دفاع مقدس بار بیاورید.
من یکبار دیگر دو، سه سال پیش در یک جلسه مجموعهاى از دوستان هنرمند - سینماگر و نقاش و مجسمهساز و ... - این را گفتم، شما به عنوان یک هنرمند، دنبال زیباییها و ظرافتهاى عالم وجود مىگردید تا اینها را بشناسید، بیرون بکشید، برجسته کنید و نشان بدهید؛ کار هنرمند این است؛ یعنى ظرافتها، زیباییها، ریزهکاریها، دقایق و حقایق غیر قابل دید با چشم غیرمسلحِ به هنر را با سلاح هنر و نگاه هنرمندانه، بیرون مىکشد و نشان مىدهد. اینکه مىگویم زیبایى، معنایش این نیست که زشتیها را نمىتواند بیرون بکشد و نشان دهد؛ چرا، آن هم جزو ظرافتهاست. به آن جمع گفتم، شما به عنوان کسى که دنبال زیباییها مىگردید، چطور مىتوانید زیباییهاى دفاع هشت ساله یک ملت دست خالى را از میهن خودش، از کشور خودش، از ملت خودش و از نظام خودش، در آن میدان دشوار نادیده بگیرد. الان چند سالى است که کتابهایى درباره سرداران و فرماندهان جنگ باب شده و مىنویسند و بنده هم مشترى این کتابهایم و مىخوانم. با اینکه بعضى از اینها را من خودم از نزدیک مىشناختم و آنچه را هم که نوشته، روایتهاى صادقانه است - این هم حالا آدم مىتواند کم و بیش تشخیص دهد که کدام مبالغهآمیز است و کدام صادقانه است - بسیار تکاندهنده است؛ آدم مىبیند این شخصیتهاى برجسته، حتى در لباس یک کارگر به میدان جنگ آمدهاند؛ این اوستا عبدالحسین برنسى، یک جوان مشهدى بنا، که قبل از انقلاب یک بنا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشتهاند و من توصیه مىکنم و واقعا دوست مىدارم شماها بخوانید. من مىترسم این کتابها اصلا دست شماها نرسد. اسم این کتاب «خاکهاى نرم کوشک» است؛ قشنگ هم نوشته شده. ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود و بنده هم هیچ خبرى نداشتم. بعد از شهادتش، بعضى از دوستان ما که به مجموعههاى دانشگاهى و بسیج رفته بودند و با این جوان بىسواد - بىسواد به معناى مصطلح؛ البته سه، چهار سالى درس طلبگى خوانده بوده، مختصرى هم مقدمات و ابتدایى و اینها را هم خوانده بوده - صحبت کرده بودند، مىگفتند آنچنان براى اینها صحبت مىکرده و حرف مىزده که دلهاى همه اینها را در مشت مىگرفته؛ به خاطر همین که گفتم، یک معرفت درونى را، یک ادراک را، یک احساس صادقانه را و یک فهم از عالم وجود را منعکس مىکرده؛ بعد هم بعد از شجاعتهاى بسیار و حضور در میدانهاى دشوار، به شهادت مىرسد؛ که حالا کارى به جزئیات آن ندارم. این زیباییهایى که آدم در زندگى یک چنین آدمى یا شهید همت و شهید خرازى مىتواند پیدا کند و یا اینهایى که حالا هستند، نظیرش را شما کجا مىتوانید پیدا کنید؟ کجا مىشود پیدا کرد؟
سینماى معناگرا؛خوب کدام معنا شیواتر و عمیقتر از احساس فداکارى و ایثار و گذشت یک جوان هجده، نوزده ساله، که از خانواده مرفهى بلند مىشود مىآید اهواز - که من دیدم از این قبیل جوانها؛حالا چند موردش یادم هست، بالخصوص خودم با اینها معاشرت داشتهام و دیدم - خانوادهى مرفه، زندگى راحت، پدر و مادر مهربان، نه دچار عقده است و نه دچار کمبود است، مىآید در میدان جنگ، آنچنان فداکارانه حرکت مىکند که انسان مبهوت مىماند. حالا خیلى از این جوانها با توصیهى امثال بنده وارد این میدان شده بودند. من نگاه مىکردم و مىدیدم، ما کجا، اینها کجا! اصلا انسان به گرد اینها نمىرسد.خوب،اینها زیبایى است،اینها را توصیف کنید، اینها را استخراج کنید. آقاى حاتمىکیا مىگویند،من نمىدانم راجع به جنگ چه بگویم.خیلى حرف دارید براى گفتن؛ شما سینماگران جنگ، پشت صحنه جنگ را چقدر تصویر کردید؟ چه شد که این جنگ شروع شد؟ کدام فیلم سیاسی بینالمللی پلیسى، مىتواند شیرینتر از این در بیاید که شما تصویر کنید - اسناد هم الان وجود دارد - چطور شد که صدام حسین به خودش جرئت داد و این گستاخى را کرد که به قصد تسلط بر ایران، به ایران حمله کند؟ نه اینکه همهى ایران را بگیرد، بدون شک، قصد او این بود که خوزستان و یکى، دو استان دور و بر را بگیرد و به عنوان یک همسایه مقتدر بر حکومت مرکزى ایران - هر که باشد آن حکومت؛ یا جمهورى اسلامى یا هر کس دیگر - مسلط بشود، که مىشد؛ یعنى اگر این دفاع جانانه نبود و اگر آن تسلط بر خوزستان انجام مىگرفت،مگر ممکن بود یک حکومت مرکزى اینجا سر کار باشد و به آن کسى که بخشى از کشور را قدرتمندانه تصرف کرده، باج ندهد؟! خوب، چه شد که این را وادار کردند که این حمله را انجام بدهد و او حمله کرد؟ و چگونه به او کمک کردند؟ و کدام کارخانجات به او سلاح شیمیایى فروختند؟ آنهایى که آن سنگرهاى هشتضلعى و پنجضلعى را درست کردند، چه کسانى بودند؟ کدام کشورها آن هواپیماها را به او دادند؟ آن مامورین عالىرتبه سیاسى، امنیتى و نظامىاى که از کشورهاى مختلف - از جمله امریکا - به بغداد آمدند و با او و مردان او ملاقات کردند، چه کسانى بودند؟ شما به اینها نپرداختید. اصلا شخصیت صدام کیست؟ اینها براى قصهنویسى جا دارد.
دوستان به مسئله قصهنویسى اشاره کردند.بله،من عقیدهام این است ما ضعیفیم.البته روح داستانسرایى در ایران ضعیف نیست؛دلیلش هم داستانهاى فردوسى و مولوى است.البته رمان به این شکلى که در اروپا و روسیه متداول بوده - بهخصوص در قرنهاى نوزدهم و اینها که رمانهاى برجسته و بزرگ نوشته شده - چنین چیزى را ما در ایران نداریم؛ اما استعدادش را داریم. من عقیدهام این است؛ اینطور نیست که ما استعدادش را نداشته باشیم.البته ما در شعر برجستگى داشتهایم؛ اما به این شکل در رمان، نه؛ لیکن به نظر من مىشود. بعد از انقلاب هم یک کارهایى شده است؛ حالا در آن حد از اعتلا نیست که آدم توقع دارد؛ اما اگر دنبال گرفته شود و واقعا وزارت ارشاد روى این زمینه کار کند و بنویسند،مىشود.حالا بعضى از دوستان گفتند که قصه را براى سینما بنویسند.من نمىدانم، بیشتر از من شما واردید؛ آیا واقعا باید قصه را براى سینما نوشت؟ خیلى از آثار بزرگ سینمایى که وجود دارد، از آثار کلاسیک و قصههاى قدیمى گرفته شده است؛ معلوم نیست رمانى براى این خصوص نوشته شده باشد. حالا گیرم که آن هم باشد، ما اگر در مسئله داستان و رمان و داستانسرایى پیشرفت کنیم، این کار انجام مىگیرد.آن وقت بیایید این موضوعات را به سینما بکشانید؛خیلى برجستگى پیدا خواهد کرد. ما در زمینه جنگ هنوز خیلى کارهاى نکرده داریم.
حالا من یک چیز دیگر هم به شما دوستان عرض بکنم؛ اینکه گفتیم شما مسئولیت دارید - که البته همهتان این مسئولیت را دارید؛ چون کار شما مىتواند خیلى اثرگذار باشد - این مسئولیت پیش خدا اجر هم دارد؛ یعنى شما واقعا نیتتان را خدایى کنید. این خانم گفتند که من دنبال احساسات شخصى خودم هستم، خیلى خوب، عیب ندارد، تشخیص شخصى خودتان را بسازید؛ اما با همین کار، نیت خدایى بکنید. نیت کنید که خدا را از خودتان راضى کنید و اجر ببرید. کار مهمى دارید انجام مىدهید؛ چرا خودتان را از اجر محروم مىکنید؟ با این کار اجر ببرید و مىشود. اجر فقط این نیست که شما فیلم نماز و روزه درست کنید؛ نه، آن چیزى که اخلاق جوانها، رفتارهاى اجتماعى، انضباط اجتماعى، جدیت در کار، ایمان قوى و احساس مسئولیت را در نسلهاى جوان زنده مىکند، این پیش خدا اجر دارد. امیرالمومنین (علیهالسلام) به امام حسن و امام حسین مىگوید: «اعملا للأجر» براى مزد کار کنید. این مزد درهم و دینار دنیا نیست که براى امیرالمومنین میلیاردهایش به قدر یک ذره خاک ارزش ندارد؛ این مزد، مزد خدایى و مزد الهى است. این را به شما عرض بکنم، هیچکدام از شماها هم از مزد الهى بىنیاز نیستید.از این مرز که ما عبور کردیم - مرز مردن - این اول نیاز ماست به این مزد؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم، از این مرز عبور مىکنیم و آنجا احتیاج داریم؛ آنجا تنها هستیم و به اجر الهى احتیاج داریم؛ شما در این میدان دارید حرکت مىکنید، کار کنید براى خداى متعال. البته به عنوان یک انسان نخبه، یک هنرمند و یک نگاه نافذ به جامعه و کشور و انسانها، مىتوانید احساس مسئولیت کنید و اجر انسانى و وجدانى هم مىتوانید ببرید.
بههرحال، من یادداشتهاى زیادى نوشتهام که براى خودم انشاءاللَّه مفید خواهد بود.
این یادداشتهایى که از بیانات، گزارشها و تحلیلهاى دوستان نوشتم، براى من مفید خواهد بود. به اعتقاد من، آنچه که محصول این جلسه باید باشد، در درجه اول این است که ما همه در اهمیت سینما اتفاقنظر داریم؛ این مورد قبول همه است.اهمیت به معناى شان والاى هنرى و قدرت تأثیرگذارى آن،و مسئولیتى که از این ناحیه متوجه کسانى مىشود که در سلسلهمراتب سینما قرار دارند.ممکن است در این سلسلهمراتب، من هم به عنوان یک آدمى که مسئولیتى در نظام دارد،قرار بگیرم؛ آقاى وزیر مسلما در این سلسلهمراتب قرار مىگیرند. به هرحال،همه احساس مسئولیت کنیم؛ این مورد اتفاق ماست که اهمیت سینماست و دوم اینکه بالاخره مضمون سینما باید در جهت اصلاح کشور و جامعه باشد؛ اگر انتقاد هم انجام مىگیرد، این انتقاد با این نگاه باشد و آن وقت من تصور مىکنم اختلافات بر سر اینکه «آیا انتقاد بکنیم؟ اسم این انتقاد سیاهنمایى است یا نقنقوگرى است یا نیست؟» کم خواهد شد؛ به خاطر اینکه وقتى نیت، نیت اصلاح و پیشرفت بود، این نیت خودش را در اثر نشان خواهد داد. بنابراین، این فاصله کم خواهد شد.
آقاى حاتمىکیا مىگویند به ما درجه بدهید؛ خدا به شماها درجه داده، بنده چه درجهاى را به شما بدهم! درجهى شما، درجهى خدایى است. این ذوق و استعداد هنرى که شماها دارید، این همان درجهاى است که به شماها داده. ما اگر بخواهیم این را با ابزارهاى مادى مدرجش کنیم، ضایعش کردهایم. البته ما از شما قدردانى مىکنیم؛ هم قدردانى مىکنیم، هم انتظار داریم. یعنى من رودربایستى نمىکنم، بنده به عنوان یک روحانى، حقیقتا از شما مجموعهى کارگردانها انتظار دارم. شما باید ارزشهاى دینى و ملى را تقویت کنید. وقتى ارزش ملى مىگوییم، نباید فورا ذهن به سمت چهارشنبهسورى برود؛ ارزش ملى یعنى احساس استقلال یک ملت؛ استقلال فرهنگى. در مقابل این القاى دویست ساله فرهنگى غرب، یک ملتى بیاید به فرنگ خودش تکیه بکند، این خیلى ارزش دارد؛ این را تقویت کنید. حالا گاهى با رفتن به جشنواره،ممکن است این تقویت بشود، گاهى با نرفتن به جشنواره این تقویت مىشود. آنجایى که لازم است نروید، نروید؛ آنجایى که لازم است به جشنوارههاى بینالمللى بروید، بروید؛ با این نیت بروید - حالا آقاى عیارى به دوستان «کَن» لطف کردند و از آنها دفاع کردند که به ایشان گفتهاند، شما چرا اینقدر سیاهنمایى مىکنید که فیلم شما را ما نتوانیم نشان بدهیم؛ باید دید آقاى عیارى چه کار کرده بوده که آنها دلشان به حال ملت ایران سوخته - بالاخره من حرفى ندارم که شما از آنها دفاع کنید؛ اما این را واقعا من هم خبر دارم. من با اینکه نه سینمایى هستم و نه با این چیزها ارتباط دارم؛ اما بالاخره مىدانید طبعا اطلاعات ما محدود به راههاى اطلاعگیرى شماها نمىشود؛ ما اطلاعات وسیع ترى داریم. ما خبر داریم که همین مجموعههاى جهانى، از جمله کَن - حالا که اسمش را آوردید - و بعضى از جشنوارههاى دیگر، واقعا دارند کار مىکنند؛ اینها هدف دارند.اینها دوست مىدارند که از حضور هنرمند برجسته ایرانى در آنجا،در جهت سیاسى، یک استفادهاى ببرند.حالا من نمىدانم فیلم آقاى مجیدى را چقدر اکران مىکنند،چقدر در جلو چشم مردم مىگذارند. بله، در جشنواره احترام مىکنند. من آن وقتى علاقه آنها را به هنرمند خودمان باور مىکنم که این فیلم را ترویج کنند؛جلو چشم مردمشان بگذارند و در تلویزیونشان نشان بدهند، ر سینماهایشان نمایش بدهند؛ این کارها را یا نمىکنند و یا خیلى کم مىکنند. لذا وقتى که تشویق و تقدیر فقط به سالن جشنواره و سکوى جایزه جشنواره منحصر است،آدم خیلى باورش نمىآید که نیتشان - به قول ماها - زیاد خدایى باشد. بالاخره نیات سیاسى هست.عجیب هم نیست؛ ما هم در برخى از مسایل فرهنگى بینالمللى،نیات سیاسى داریم، پنهان هم نمىکنیم. ما در رابطه با خیلى از کشورها با جهتگیرى سیاسى کار فرهنگى مىکنیم.آنها هم همین کار را دارند با ما مىکنند.ما باید حواسمان جمع باشد و هوشیار باشیم.
مرحوم حاج احمد آقا به من گفت، حاضر شدند بابت یک اعلامیهى حج امام هشتاد هزار دلارِ آن روز بدهند که در یکى از روزنامههاى امریکا - همین روزنامههاى معروفى که هست - چاپ بشود، ولو به صورت آگهى؛ اما نکردند. این را حاج احمد آقا خودش به من گفت، گفت ما تلاش کردیم؛ اما حاضر نشدند چاپ کنند.
همین خانم ابتکار که در گذشته معاون رئیس جمهور بودند، یک کتابى در باب قضیه سفارت امریکا، به اصطلاح این لانهى جاسوسى نوشتند.خود ایشان جزوِ آن دانشجوهایى بوده که در آن کار شرکت کرده بودند. ایشان دورهى کودکىاش را در امریکا گذرانده است؛مرحوم دکتر ابتکار - که از دوستان ما بود - سالها در امریکا بوده و این خانم خیلى به زبان مسلط است و نگارش و تکلمش خیلى خوب است. این کتاب را به انگلیسى نوشته و بعد یک نفر آن را به فارسى ترجمه کرده بود. خود ایشان به من گفت، پیش هر ناشر امریکایى که رفته بود، حاضر نشده بود این کتاب را چاپ کند! در حالى که آنها اصرار دارند که مسئلهى اشغال سفارت را به عنوان یک زخم التیام نیافتنى، دائماً تکرار کنند. من زمان ریاست جمهورى، سفر سازمان ملل که رفته بودم، یک مصاحبهگر خیلى معروفى آمد و با من یک مصاحبهاى کرد که خیلى هم به صورت گسترده پخش شد. اولین سوالش این بود که، شما چرا سفارت را گرفتید؟ گفتم بابا! حالا ما آمدهایم سازمان ملل و تو مىخواهى با ما مصاحبه کنى؛ اولین سوال را این قرار مىدهى؟! حاضر نیستند رها کنند. از دیدگاه خودشان، آن را به عنوان یک حرکت تروریستى و وحشیانه و تلقى مىکنند. حالا یک دختر خانم دانشجوى روشنفکرى که نه امل است،نه عقبافتاده است، نه تحصیلنکرده است، نه سابقه تروریستى دارد و خودش در آن قضیه بوده، ایشان قضیه را تشریح مىکند؛ حاضر نیستند این را چاپ کنند. ببینید مسئله این است. خوب، او ملاحظه سیاست خودش را مىکند. در امریکا این نمایش بى سانسورى فقط در مورد آن جاهایى است که به اصول امریکایى اصطکاک نداشته باشد. آنجایى که اصطکاک پیدا مىکند، چه به اصول امریکایى و چه به مصالح فورى امریکایى - مثل مسئله جنگ خلیجفارس که زمان بوش پدر انجام گرفت - سانسور وجود دارد؛ خیلى کامل و خیلى رسمى و علنى؛ بدون پردهپوشى.
خوب،آنها مصالح فرهنگىشان را رعایت مىکنند، ما هم باید مصالح فرهنگى خودمان را رعایت کنیم.ما که از او توقع نداریم که مصالح ما را رعایت کند؛ما از خودمان توقع داریم که مصالح خودمان را رعایت کنیم. بنابراین شما اگر جشنواره هم مىروید، آن وقتى بروید و آنطورى بروید که مصالح فرهنگى کشورتان را مراعات بکنید.اگر طورى شد که او بناست مصالح خودش را علیه مصالح کشور شما رعایت کند، بله، ترجیح با نرفتن است، ترجیح با حضور پیدا نکردن است؛ این چیز روشن و واضحى است.
خوب،حرف که زیاد است؛ ما هم حالا اگر بخواهیم این یادداشتها را بگوییم، خیلى طول مىکشد. الان سه ساعت و پنج دقیقه شده است که ما خدمت شما رسیدهایم. الحمدللَّه جلسه خوبى بود. من از برگزارى این جلسه خوشوقت و خوشحالم؛ از کسانى که این جلسه را روبراه کردند، از همه شرکتکنندگان عزیز که اینجا شرکت کردید،از آقاى مجیدى عزیز که زحمت کشیدند و اینجا هم در واقع کارگردانى کردند،از دوستانى که نظرات خودشان را خوب و روشنبیان کردند و نقطه نظرهایشان را گفتند و از مسئولان محترم وزارت ارشاد که دعوتها را فراهم کردند و در واقع تشکیلدهنده جلسه آنها بودند،از همه صمیمانه تشکر مىکنم.اگر وقت اذان نزدیک نبود، باز هم پهلوى شما مىنشستم، لیکن دیگر وقت نماز است، باید بروم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.