رسانه سینمای خانگی

رسانه سینمای خانگی
نویسنده: نگار باباخانی


    در تاریخ سینمای جهان فیلم های بسیاری درباره شخصیت های مطرح و رهبران بزرگ سیاسی - مذهبی معاصر ساخته شده است. «گاندی»، «فیدل کاسترو»، «هیتلر»، «نلسون ماندلا»، «چه گوارا»، «جرج کندی»، «نیکسون»، «مالکوم ایکس»، «دالایی لاما»، «ایدی امین» و «ملکه انگلیس» از جمله نام ها و چهره های ماندگاری هستند که فیلمسازان اسم و رسم دار هالیوودی براساس زندگی شخصی و فعالیت های سیاسی - اجتماعی آنها آثار قابل تامل و بعضاً بحث برانگیزی را به تصویر کشیده اند. تاثیرگذاری و قدرت برخی از این آثار به حدی است که خیلی ها چهره و شخصیت واقعی این رهبران را در قامت نقش آفرینان آنها به یاد می آورند، گویی این داستان زندگی رهبران است که براساس حوادث و شخصیت های فیلم رقم خورده و نه فیلم براساس زندگی آنها و این اتفاق تنها و تنها به واسطه مدیوم جادویی سینما شکل می گیرد. حتی کتاب های زندگینامه یی که گاه توسط خود این افراد یا نویسندگان چیره دست به رشته تحریر درمی آیند نیز نمی توانند نیمی از تاثیرگذاری تصاویر سینمایی را بر ذهن مخاطبان بگذارند. از این روست که ساخت اینگونه آثار همواره از اهمیت ویژه یی برخوردار است و تهیه کنندگان استودیوهای بزرگ همواره به سراغ فیلمسازانی می روند که از توانایی و ذکاوت بالایی برخوردار باشند تا اثری در خور نام و اعتبار شخصیت مورد نظر را ارائه دهند.
    
    در سینمای ایران نیز بعد از درگذشت «امام خمینی» مسوولان سینمایی بر آن شدند تا فیلمی درباره زندگی شخصی و فعالیت های سیاسی - مذهبی وی بسازند و فرارسیدن صدمین سالگرد تولد «امام خمینی»(ره) هم بهانه یی شد تا این قضیه جدی تر پیگیری شود. از میان کارگردانان سینمای ایران «مجتبی راعی»، «جواد شمقدری» و «بهروز افخمی» طرح هایی در این زمینه ارائه دادند. «صنوبر»، «آفتاب و زمین» و «فرزند صبح» عناوینی هستند که این کارگردان ها برای فیلمنامه های خود در مورد زندگی رهبر بزرگ سیاسی - مذهبی ایران و مسلمانان برگزیدند. «راعی» به سال های نوجوانی امام پرداخته بود، «شمقدری» پیشتر زندگی پسر امام «سیدمصطفی خمینی» را دستمایه اثرش قرار داده بود و «افخمی» بر سال های کودکی امام متمرکز شده بود. از میان این سه فیلمنامه، «صنوبر» و «آفتاب و زمین» جلوی دوربین رفتند و مقدمات تولید «فرزند صبح» هم مهیا شد، حتی فیلمبرداری اش هم آغاز شد ولی بعد از مدت کوتاهی کار متوقف شد و قضیه نمایندگی «افخمی» در مجلس ششم که پیش آمد ادامه فیلمبرداری به کلی منتفی شد. از آنجا که «افخمی» روحیه هنرمندی داشت در دوره نمایندگی اش چندان نتوانست خودش را با فضای خشک و سیستماتیک مجلس و آدم های سیاسی وفق دهد. او حتی در طرز لباس پوشیدن و ظاهرش نیز تفاوت آشکاری با دیگر نمایندگان داشت و این مساله به حدی جلوه گر بود که حتی در آن دوره واکنش برخی از نمایندگان و رسانه های اصولگرا را علیه این نماینده اصلاح طلب برانگیخت، به طوری که یکی از سایت ها از قول نماینده یی نوشت: «بهروز افخمی این عضو فراکسیون مشارکت و رکورددار تنبلی و بی نظمی در مجلس ششم علاوه بر 197 ساعت و 27 دقیقه تاخیر و غیبت غیرموجه، هیچ فعالیت رایج پارلمانی نداشته است.»
    
    دامنه این انتقادها از دایره مجلس و نمایندگی «افخمی» به فعالیت های فرهنگی و هنری او نیز کشیده شد و این بار موضوع تاسیس یک شبکه خصوصی ماهواره یی در لندن به مدیریت «افخمی» بحث داغ رسانه های هر دو جناح شد و واکنش های مثبت و منفی فراوانی را در پی داشت. این در حالی بود که «افخمی» در گفت وگویی با سایت بی بی سی اعلام کرده بود: «هدف من تاسیس یک شبکه تلویزیون ماهواره یی که فقط به فرهنگ ایران بپردازد و روی سینمای ایران تمرکز کند، است و وارد مسائل سیاسی و حتی مسائل اجتماعی نخواهیم شد.»
    
    انتقاد بعدی به انتخاب هدیه تهرانی در نقش دایه امام و محمدرضا شریفی نیا در دو نقش پدر و پسر امام خمینی در فیلم «فرزند صبح» بود و منتقدان حضور این دو بازیگر را اهانت به «امام» و انتخاب های افخمی را نوعی پافشاری، لجبازی و عناد با طیفی از جامعه از سوی وی قلمداد کردند. کار به جایی رسید که عده یی حضور شخص «افخمی» را در مقام کارگردان این پروژه کار اشتباهی دانسته و خواستار اقدام بنیاد حفظ و نشر آثار امام برای جلوگیری از تولید فیلم و سپردن آن به یک فیلمساز متدین و قابل اعتماد شدند. حتی بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس نیز به تندی به مخالفت با این پروژه پرداخت.
    
    نکته جالب اینجاست که هیچ یک از این جنجال ها و موضع گیری ها در مورد دو پروژه دیگر: «صنوبر» و «آفتاب و زمین» روی نداد و حتی نمایش این دو اثر نیز بازتاب های چندانی نداشت که مهمترین عامل آن را می توان در متوسط بودن سطح کیفی این کارها دانست و اینکه اصولاً سازندگان این دو اثر کارنامه سیاسی کم فروغ تری نسبت به سازنده «فرزند صبح» دارند و شاید همین مساله حساسیت های کار افخمی را بالاتر برده بود. البته «افخمی» در خصوص انتقادات پیرامون پروژه «فرزند صبح» سکوت نکرد و در نامه سرگشاده یی پاسخ این انتقادات را داد.
    
    نامه سرگشاده و بلندبالای «افخمی» در واقع تیر خلاصی بود به سمت همه منتقدان و مخالفانش اما ظاهراً جنجال های پیرامون این پروژه پایانی نداشت و این بار قضیه توقف فیلمبرداری به مدت یک یا دو سال سوژه خبری رسانه ها شد. «بهروز افخمی» که از مهرماه سال 83 فیلمبرداری «فرزند صبح» را بعد از وقفه یی پنج ساله (به خاطر نمایندگی در مجلس) از سر گرفته بود در تاریخ 25 تیرماه 84 اعلام کرد که به خاطر بزرگ شدن بازیگر خردسال فیلم «آرمان ایرانپور» باید فیلمبرداری را برای مدت یک یا دو سال متوقف کنند تا بتوانند ادامه نقش را با حضور همین بازیگر با استعداد فیلمبرداری کنند. تهیه کننده و سرمایه گذار پروژه نیز به دلیل اعتمادی که به کار «افخمی» داشتند این پیشنهاد را پذیرفتند و از اوایل امسال ادامه فیلمبرداری با حضور همان بازیگر از سر گرفته شد و «افخمی» با جسارت و اعتماد به نفس همیشگی اش دست به تجربه یی زد که حتی توسط همتایان اروپایی و امریکایی اش در استودیوهای بزرگ هالیوودی هم تکرار نشده است.
    
    به هر حال قصه پرفراز و نشیب پروژه «فرزند صبح» سرانجام در آبان ماه با فیلمبرداری سکانس های رحلت امام و نیز صحنه هایی از تبعید ایشان به پایان رسید و حالاهمه در انتظارند تا جنجالی ترین و طولانی ترین پروژه سینمایی ایران را روی پرده تماشا کنند، به خصوص وقتی نام کارگردان باهوش و نکته سنجی چون افخمی که همزمان تکنیک و اصول قصه گویی کلاسیک را در فیلم هایش رعایت می کند در مقام نویسنده و کارگردان فیلم خودنمایی کند، این انتظار جذاب تر خواهد شد.
    
    گفتنی است قصه «فرزند صبح» بین روزهای پایانی عمر امام و سال های اول دهه 40 زمانی که امام درگیر ماجرای تبعید و زندانی شدن است روایت می شود و از سوی دیگر به دوران کودکی امام خمینی می پردازد و ماجراهای زندگی او از دو، سه سالگی تا هفت، هشت سالگی را روایت می کند و داستان مرتب در این مقاطع زمانی پس و پیش می شود.
    
    دست ها
    
    ساختمان عروج فیلم در خیابان دربند لوکیشن آخرین سکانس های «فرزند صبح» است. در گوشه یی از حیاط پر دار و درخت ساختمان اتاقکی است که صحنه مربوط به بیمارستان «جماران» را آنجا فیلمبرداری می کنند. هیچ خبری از دم و دستگاه های مخصوص اتاق های بیمارستان نیست، فقط یک تخت ساده چوبی و ملحفه سفیدی بر رویش همه آن اکسسواری است که در این صحنه به چشم می خورد. حتی هنرپیشه نقش «امام خمینی» هم در صحنه حضور ندارد، چرا که قرار نیست دوربین افخمی چهره «امام» را در این پلان ها به تصویر بکشد و اصلاً خود دوربین جایگزین بازیگر خواهد شد و فقط نمایی از دست های «امام» در کادرخواهد بود و صدای او را (که یکی از دوبلورهای معروف با لحن امام ادا خواهد کرد) در حال گفت وگو با پسرش «سیداحمد خمینی» و یار نزدیکش «حاج علی اکبر معلم دامغانی» می شنویم. صحنه های تاثیرگذار گفت وگوی شخصیت «حمزه» با بازی «آنتونی کوئین» را با حضرت محمد(ص) در فیلم «الرساله» مصطفی عقاد به خاطر بیاورید که داوود میرباقری به شکل زیبایی از آن در سریال «امام علی(ع)» استفاده کرد. پلان های مربوط به بیمارستان جماران نیز بی شباهت به آن صحنه ها نیست. یعنی دوربین از نگاه «امام خمینی» و از زاویه دید POV این شخصیت آدم ها و اتفاقات اطرافش را به تصویر می کشد. بازیگران این سکانس محمدرضا شریفی نیا در نقش «سیداحمد خمینی» و محمد علی کشاورز در نقش «حاج علی اکبر معلم دامغانی» هستند. گریم چهره «شریفی نیا» هم به غافلگیری گریم چهره عبدالرضا اکبری در نقش «امام خمینی» شده است، به طوری که در همان اولین برخورد بیننده را بهت زده می کند.
    
    آدم های زیادی در حوالی محل فیلمبرداری نشسته اند. پیرمردی مهربان با دیدن «افخمی» دستانش را به او نشان می دهد. ظاهراً دوست دارد دستهایش به جای دست های «امام» در کادر دیده شود اما «افخمی» می گوید که دستهایت کمی زمخت است و به دست های «امام خمینی» نمی خورد. «محمدعلی کشاورز» با بلوز کرم رنگ و کت و شلوار مشکی و کلاه شاپو تیپ موقرانه یی پیدا کرده است. او که فقط در همین سکانس بازی دارد در مورد نقشی که عهده دار ایفای آن شده، می گوید: «من منابع چندانی برای شناخت این شخصیت نداشتم برای اینکه بدانم فلسفه اش چه بوده، چه عقایدی داشته و آیا از عرفا بوده، البته در اطلاعات جسته وگریخته یی که از این شخصیت به دست آوردم متوجه شدم که او به معنای کامل یک آدم متشرع بوده و هیچ گاه هم در هیچ ماجرای سیاسی شرکت نکرده است و در عین حال یکی از یاران نزدیک امام خمینی بوده که از دوران کودکی با هم دوست و رفیق بودند و در مجالس عرفان به معنای کاملش شرکت داشتند.»
    
    «کشاورز» دلیل پذیرش این نقش را بعد از مدت ها دوری اش از سینما اینطور بیان می کند: «من مدت 9-8 سال است که در سینما فعالیت ندارم و به خاطر نیاز مالی هم هر نقشی را بازی نمی کنم ولی چون آقای افخمی را می شناختم و کارشان را دوست داشتم این نقش را قبول کردم، ضمن اینکه خودم خیلی به شخصیت امام خمینی ارادت داشته و دارم و معتقدم ایشان شخصیتی استثنایی در طول تاریخ مملکت ما هستند و با وجودی که یکی از بزرگترین رهبران جهان اسلام بودند ولی زمانی که فوت کردند از مال دنیا هیچ چیزی نداشتند به جز یک خانه که آن هم متعلق به همسرشان بود و حتی هیچ کدام از نزدیکانش مثل حاج احمدآقا هیچ پست دولتی نداشتند و یک عرفان خاص و عرفان اسلامی ناب داشتند که همین ایشان را ماندگار کرد.»
    
    کشاورز به صحنه یی که قرار است بازی کند، اشاره کرده و می گوید: «صمیمیت حاج علی اکبر دامغانی و امام در حدی بود که وقتی او در صحنه یی به ملاقات امام می آید، امام به پسرش حاج احمدآقا می گوید همه بیرون بروند چون می خواهد فقط با او صحبت کند و معلوم می شود که خیلی با امام دوست و رفیق بوده و او به امام می گوید که باید بمانی و نباید ما را تنها بگذاری، برای اینکه حضورت برکت دارد و امام می گوید برای من دعا کنید و دامغانی می گوید شما برای ما دعا کنید.»
    
    کشاورز با حس خاصی این جمله ها را بیان می کند و مطمئن می شوم که مقابل دوربین نیز با همین آرامش و تمرکز نقش نزدیک ترین یار امام خمینی را ایفا خواهد کرد.
    
    صحنه مورد نظر چیده شده و افخمی به همراه گروه فیلمبرداری اش آخرین تست ها را انجام می دهد. خورشید در حال غروب کردن است و آخرین شعاع های بی رمق اش را روی درخت های کاج و چنار سر به آسمان ساییده باغ انداخته است. تنه درخت های پوشیده از پیچک در آن غروب نارنجی پاییزی جلوه دیگری به فضا بخشیده است و گویی همه چیز مهیاست تا افخمی تاثیرگذارترین سکانس «فرزند صبح» را به ثبت برساند.
    
    شریفی نیا با چشمانی اشکبار رو به دوربین داخل اتاقک ایستاده و در بک راند او زنی با چادر مشکی روبنده دار مدل قاجاری در باغ ایستاده که ظاهراً در نقش عمه امام لحظه یی از یاد او می گذرد و حکم خاطره یی دور را برای امام در لحظات آخر زندگی دارد.
    
    نور در حال رفتن است و گروه در تکاپو هستند تا این پلان ها را ضبط کنند. «افخمی» مقابل مونیتور داخل اتاقک نشسته و تصاویر را کنترل می کند. او دیالوگ های مربوط به «امام خمینی» را با لحنی بسیار نزدیک به شیوه حرف زدن او ادا می کند و این روش کمک بسیاری به بازیگر نقش مقابل شخصیت امام (دوربین) می کند که بتواند با حس بهتری دیالوگ هایش را ادا کند.
    
    شریفی نیا با گریم منحصر به فردش در حالی که بغض کرده مقابل دوربین می ایستد و در نقش «حاج احمدآقا خمینی» آخرین لحظات زندگی پدرش را نظاره می کند.
    
    بیمارستان جماران، روز.
    
    حاج احمد خمینی: بابا، باباجون، بابا صدای منو می شنوین.
    
    امام خمینی: (با صدا و لحن بهروز افخمی): چرا نشنوم.
    
    حاج احمد: مهمون دارین، آقای معلم اومدن.
    
    امام: کی تشریف آوردن.
    
    حاج احمد: همین الان اومدن.
    
    امام: می دونستم، بیارینش تو، (ادامه می دهد): احمد صبح شده.
    
    حاج احمد: آره، 7 صبحه.
    
    امام: اول پرده رو باز کن.
    
    (حاج احمد پرده را باز می کند و شعاع خورشید به داخل اتاق می تابد).
    
    امام: یه بالش به من بده.
    
    (حاج احمد بالش را زیر سر امام می گذارد): خوبه، راحتین؟
    
    امام: آره، شونه مو بده.
    
    حاج احمد: می خوای خودم شونه کنم.
    
    امام: شانه کن.
    
    (حاج احمد در حال شانه کردن است.)
    
    امام: درست شانه کن، رفع تکلیف نکن.
    
    (حاج احمد حرفی نمی زند و به کارش ادامه می دهد ولی همچنان بغض کرده است).
    
    امام: چیه، تو دلت خالی شده.
    
    حاج احمد: نه آقاجون، اتفاقاً خیلی هم پره، عطر بزنم.
    
    امام: بزن، (ادامه می دهد): بسه دیگه مقبول شدم (ادامه می دهد): احمد.
    
    حاج احمد: بله آقا.
    
    امام: آشیخ علی اکبر که آمدند هیچ کس نیاد تو.
    
    احمد: چشم.
    
    (حاج احمد از اتاق بیرون می رود و آشیخ علی اکبر دامغانی وارد می شود)
    
    (آشیخ علی اکبر نزدیک تخت امام می شود): احوال حاج آقا؟
    
    روح الله ما چطوره، نبینم مریض باشین.
    
    امام: ببخشید، احترام دارم، اما نمی توانم از جایم بلند شوم.
    
    آشیخ علی اکبر: بله آقا، چطور نمی تانید، می تونید، می تونید حاج آقا روح الله، شما هر کاری که اراده کنید می تانید، کم لطف شدید با ما، حوصله تان سر رفته، دیگه دوست ندارید با رعیت بمانی.
    
    (امام رو به حاج احمد که وارد اتاق شده می گوید): احمد برایشان صندلی بگذار.
    
    (حاج احمد صندلی برای آشیخ علی اکبر می آورد.)
    
    (امام در پاسخ گفته آشیخ علی اکبر می گوید): تا همین جا هم زیاد ماندم، گرفتار استدراج شدم.
    
    آشیخ علی اکبر: بله آقا، شما و استدراج، می دانید چه کردید با مردم، می دانید چه آتشی به جان عالم انداختید.
    
    (امام انگشتر عقیق یادگاری حاج علی اکبر را از انگشت کوچک دست راستش بیرون می آورد و به او می دهد.)
    
    امام: برای من دعا کنید.
    
    آشیخ علی اکبر: شما برای ما دعا کنید.
    
    با این دیالوگ محمدعلی کشاورز در نقش حاج علی اکبر معلم دامغانی سکانس بیمارستان جماران به پایان می رسد و نتیجه دقت و وسواس افخمی و اصراری که برای تمرین چندین باره هر صحنه قبل از ضبط دارد این می شود که پلان های این سکانس با حداقل برداشت و بهترین کیفیت در بازی ها به ثبت می رسد.
     اعتماد ۱۱/۹/۸۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی