رسانه سینمای خانگی

رسانه سینمای خانگی
گفت وگو با فرهاد حسن زاده-نویسنده / بچه های ما تشنه طنز هستند


نویسنده: نلی محجوب


    فرهاد حسن زاده را بسیاری از مخاطبانش می شناسند و شاید نیاز به معرفی نداشته باشد، اما برای بزرگ تر هایی که شاید با آثار او و فعالیت هایش آشنایی کمتری داشته باشند لازم باشد تا بیشتر با او آشنا شوند. آن طور که خودش می گوید:« اگر از سال های نوجوانی که نوشتن را در دوره های تئاتر کانون پرورش فکری آبادان شروع کردم، بگذریم، و بعد سال های مهاجرت به خاطر جنگ و جسته گریخته نوشتن ها را نادیده بگیریم، اولین کار جدی ام را در سال 1368 نوشتم که دو سال بعد در شیراز چاپ شد. آن موقع ها نمی دانستم که این کتاب خشت اول بنایی خواهد شد که بعدها مسیر زندگی ام را تغییر می دهد و جامعه ادبی مرا به عنوان نویسنده خواهد شناخت. این کتاب که خودم هم ناشیانه آن را تصویرگری کردم «ماجرای روباه و زنبور» نام داشت. تا الان حدود شصت کتاب چاپ شده و زیر چاپ و چند فیلمنامه دارم، در نشریه دوچرخه مسوول صفحه های ادبیات و طنز هستم و با عشق خاصی برای بچه ها و گاهی بزرگ ترها می نویسم.»
    
    -
    
    -درباره ویژگی آثار طنزتان بفرمایید گرایش به این حوزه از کجا آغاز شد و تعریف تان از این گونه چیست؟
    
    تعریفم از طنز همان تعریف همیشگی است. طنز با ابزارهایی که دارد با زبان طعنه و کنایه و شوخی به بزرگ نمایی و نشان دادن عیب ها و زشتی ها و روابط ناهمگون اجتماعی، فرهنگی و سیاسی می پردازد، البته به قصد آگاهی و واداشتن به تفکر چرا که در اساس وظیفه طنز نویس نشان دادن بدی ها و زشتی هاست: به همان دلیل بدیهی که تا انسان به زشتی اعمال خود پی نبرد، اصلاح نمی شود.
    
    اما در مورد گرایشم به طنز باید بگویم که در بعضی از داستان های اولین مجموعه داستانم (مار و پله) ته مایه هایی از طنز وجود داشت. یکی از داستان های چهارمین کتابم سمفونی حمام زبان و مضمونی طنزآمیز داشت. البته این شروع کافی نبود. رفت و آمدم به مجله کیهان بچه ها در سال 73 و دیدن جای خالی صفحه های طنز باعث شد که به سردبیر آن یعنی آقای امیرحسین فردی این نقص را بگویم و او هم پیشنهاد کرد که خودت بیا و طنز را شروع کن. تصمیم گرفتم شروع کنم. اما چطورش را هنوز نمی دانستم. دنبال کاری متفاوت بودم هرچند در مطبوعات این گروه سنی تا آن موقع کاری جدی و درخور توجه صورت نگرفته بود. با این حال به فرم های متفاوتی به عنوان طنزی دنباله دار فکر کردم. بعد به این قالب رسیدم: روزنامه سقفی هم شاگردی. روزنامه سقفی نشان از ماهیتی شیطنت آمیز از روزنامه دیواری داشت که بچه های سر به هوا و شیطان مدرسه یی خیالی هیات تحریریه اش بودند. این بچه ها برای نشریه شان قالب های مختلفی مثل سرملاقه (به جای سرمقاله) شعرهای طنز، شوخی با ضرب المثل ها و شکل های دیگر را ایجاد کرده بودند. چاپ این طنزها که با تصویرسازی داود صفری همراه شده بود، خیلی زود جایش را در دل بچه ها باز کرد. به طوری که اگر یک بار چاپ نمی شد نامه های اعتراض آمیز به سویم سرازیر می شد. آنجا بود که حس کردم بچه های ما چقدر تشنه اند. تشنه طنز و پاسخی برای این عطش نمی یابند. این شد که سه سال متوالی برایشان نوشتم و به تجربه یی متفاوت در کنار داستان نویسی رسیدم.
    
    -پس گرایش شما به طنز یک نیاز درونی نبوده و به خواست و نیاز مخاطب پاسخ داده اید.
    
    نمی توانم بگویم یک نیاز درونی نبوده. کاری که صحبتش شد به نوعی می شود گفت که کوششی بود: کوشش برای آفرینش شادی و آگاهی بخشی در قالب طنز برای بچه ها و همان طور که می دانید کارهای کوششی با نوشتن داستان های جوششی فرق دارد. برای نویسنده آثار جوششی ارزش بیشتری دارد. ولی در مجموع می توانم بگویم آمدنم به این سمت پرکردن خلاء طنز بود در حدی که از دستم برمی آمد. ادبیات کودک و نوجوان ما جای کار زیاد دارد و در تمام گونه های ادبی جای خالی آثار خوب و ماندگار احساس می شود، چه فانتزی چه آثار داستانی کوتاه و رمان و در موضوع های علمی و تخیلی، طنز و افسانه و... اما حالاحس می کنم که کارهای طنزم رنگ و بوی جوششی پیدا کرده و با تسلط بیشتری می نویسم.
    
    - مرز بین طنز کودک و نوجوان چیست و ویژگی هر کدام چگونه است؟
    
    طنز نوجوان به طنز بزرگسالان نزدیک تر است. با این تفاوت که بزرگ ترها پشتوانه یی از واژه های خاص خود را دارند که برمی گردد به سال هایی که پشت سر نهاده اند. مثلاً واژه «گاو مش حسن». هم نسلی های من می دانند که چه سابقه یی از نظر جامعه شناسی و روانشناسی پشت این واژه وجود دارد و در حقیقت مش حسن و گاوش که از فیلم مهرجویی به میان جامعه آمد به یک نشانه تبدیل شده که به راحتی در نوشته ها می تواند بیاید و تاثیرش را بگذارد. اما برای نوجوان این واژه ملموس نیست. با این حال طنز نوجوان نسبت به کودکان به واقعیت زندگی نزدیک تر است. در عوض طنز کودک با فضای خیال و فانتزی درآمیختگی بیشتری دارد. طنز کودک باید بیشتر به تصویر نزدیک باشد تا ملموس تر باشد. حال آنکه در طنز نوجوان می توان بر کلام و بازی با واژگان هم حساب کرد. طنز کودک چنانچه همراه با کشف همراه باشد لذت بیشتری به او خواهد داد.
    
    کودکان با طنز و شوخی و فکاهه راحت تر می خندند و با متن ارتباط برقرار می کنند. حال آنکه نوجوان ها مسیر رشد را طی می کنند و بدخلقی یکی از ویژگی های رفتاری این سن است، بنابراین مشکل تر می خندند.
    
    کودکان با دنیای حیوان ها رابطه بهتری دارند. نیمی از طنز آنها را می توان در ظرفیت هایی که حیوان هایی با ظاهر و فیزیکی خاص مثل زرافه با گردن دراز، یا قورباغه با چشم های برآمده و دهانی گنده، یا گورخر که انگار پیژامه راه راه پوشیده است درآورد یا رفتارهای طنزآمیز حیوان ها مثل دزدی کلاغ و عدم بینایی موش کور و...
    
    نوجوان ها با طنز آدم ها بیشتر حال می کنند. آنها در پی کشف دوگانگی ها در بزرگ ترها هستند. دروغ ها و ریاکاری ها و رفتارهای زشت را به خوبی تشخیص می دهند و از افشای آن با زبان طنز خیلی کیف می کنند.
    
    -اصولاً در آثارتان مخاطب را بیشتر مد نظر قرار می دهید یا خود اثر برایتان مهم است؟
    
    فرق می کند. در بعضی از کارها سعی می کنم که به مخاطب خاصی فکر نکنم و به سوژه آزادی بدهم که خودش را هر طور دوست دارد نشان بدهد. بعد در مرحله بازنویسی فکر می کنم که این داستان برای کدام گروه مناسب تر است و با توجه دایره واژگانی و فهم مخاطب آن را بازنویسی می کنم. اما فکر می کنم در حوزه طنز این تفکیک در بعضی از آثار اصلاً کار بجا و درستی نیست. چون بعضی کارها شامل تمام گروه های سنی می شود.
    
    -می توانید مثالی از کارهای خودتان بیاورید؟
    
    مثلاً در کتاب «سنگ های آرزو» شما یک مفهوم فلسفی را در شکل یک قصه ساده کودکانه می خوانید. قورباغه یی آرزو می کند اول باد بیاید، بعد باران ببارد و بعد کرم های چاق و چله از سوراخ هایشان بیایند بیرون تا او کرم ها را بخورد. آرزوهای قورباغه یکی پس از دیگری برآورده می شوند. اما همین که می خواهد کرمی را که از سوراخش بیرون آمده، بخورد و آخرین آرزویش برآورده شود، ماری از راه می رسد و قورباغه را شکار می کند. این قصه چند لایه است. برای بزرگسالان حرف فلسفی خودش را دارد و برای نوجوان ها یک حرف و برای کودکان حرفی دیگر. یعنی هر مخاطبی برداشت خود را از اثر پیدا می کند. اما در بعضی کارها به خصوص کارهای مطبوعاتی چون حد و حوصله و ظرفیت مخاطب را می شناسم مثل راننده یی که با پیچ و خم های جاده ها آشناست، سعی می کنم حرفم را با توجه به فهم آنها بزنم. بعضی مواقع هم نه سوژه برایم مشخص است نه مخاطب و نه قالب. همین طور با کاغذ و قلم ور می روم تا چیزی که نمی دانم چیست شکل بگیرد. که خب البته گاهی هم چیز وحشتناکی می شود که فقط به درد سطل آشغال می خورد.
    
    -با توجه به اینکه کودکان ما به شدت به شادی و فضاهای شاد نیاز دارند، در آثارتان که به شکل طنز است سعی می کنید به این نیاز بپردازید؟
    
    می توانم بگویم که اصلاً ورودم به مقوله طنز احساس این نیاز بود وگرنه تمایل قلبی خودم بیشتر به آثار جدی و غیرطنز است. گاهی که به خاطر محدودیت ها تصمیم می گیرم دیگر طنز ننویسم، اما خواهش های بچه ها مرا دوباره به این ورطه می کشاند. یادم است که چند سال پیش گروهی از دوستان طنز نویس کودک و نوجوان نویس را جمع کردم تا جلسه های منظمی تشکیل بدهیم و آثارمان را برای هم بخوانیم. اسمش را هم گذاشته بودیم «شرکت سهامی طنز» که به دلایلی تعطیل شد. سال پیش هم به کانون تقریباً چنین پیشنهادی دادم، همین طور چاپ فصلنامه طنز کودک و نوجوان که با آن موافقت نشد. به هر حال من فکر می کنم اینقدر که در کشور ما به قالب های جدی اهمیت داده می شود، برای طنز تره هم خرد نمی کنند.
    
    -در آخرین کارتان «کنار دریاچه نیمکت هفتم»، به نوعی طنز اجتماعی پرداختید و به فاصله دیدگاه بزرگ ترها به نوجوان ها به نوعی اشاره دارید. یعنی به نگاه از بالابه زندگی و مسائل این گروه های سنی. در این باره بیشتر توضیح بدهید.
    
    واقعیت این است که نوجوان های امروزی در ادبیات نویسندگان امروزی فراموش شده اند. خود من هم کم کاری کرده ام. با این همه، با شناختی که طی سال های اخیر از آنها پیدا کرده ام سعی کردم قصه خودشان را بنویسم، نه قصه خودم را. سعی کردم نه پیام بدهم و نه شعار. کوشیده ام زاویه نگاهم را به آنها تعمیم بدهم، حق را به آنها بدهم و بزرگ ترهای خاطی را محکوم کنم، نه آنها را. البته به نظرم تلخی های این مجموعه داستان بیشتر از شیرینی هایش است. در حقیقت نوجوان با طنزی تلخ آشنا می شود: چیزی که قبلاً کمتر دیده است.
    
    -به خاطر نوع کارتان در دوچرخه که دائماً با مخاطب سر و کار دارید چقدر سعی می کنید در آثارتان از بچه ها بگیرید و به خودشان برگردانید.
    
    این یک موهبت است که در مجله یی کار می کنم که مخاطبانش بچه ها هستند. البته به دلیل حجم کار آنجا و نوع کارم ارتباط مستقیمی با بچه ها ندارم. اما نفس کشیدن در فضایی که برای نوجوان ها کار می کنند، خیلی به من انرژی می دهد. آنها دائم مرا به خودم یادآوری می کنند. اما این را بگویم من بچه ها را از طریق نوشته هایشان پیدا می کنم. آنها در شعر ها و قصه هایی که می نویسند خود واقعی شان هستند.
    
    - به نظرتان آیا پرداختن به مسائل نوجوانان به شکل داستان های طنز می تواند راهگشای مشکلات سنی نوجوانان باشد و با نوع نگاهی که به موضوعات دارد فاصله اش را با مخاطب به حداقل برساند.
    
    گمان نمی کنم داستانی بتواند راهگشای مشکل نوجوانان باشد. اصلاً وظیفه داستان هم چنین چیزی نیست. من فکر می کنم نوجوان با خواندن داستان طنز ابتدا به نوعی شادی می رسد، بعد وسعت دید پیدا می کند. یعنی می فهمد که به مسائل به ظاهر بغرنج و پیچیده زندگی می توان خندید و از زاویه دیگری نگاه کرد. طنز او را از برخوردهای سطحی به مسائل زندگی بازمی دارد. روح او را لطیف می کند و او را به این نتیجه می رساند که از راه انتقاد حرفش را بزند. البته آنها زبان مخفی و محفلی خودشان را دارند اما این زبان وقتی می تواند تاثیرگذار باشد که ادبیاتی غنی در کنارش باشد.
    
    -وضعیت آثار طنز در جامعه ما در حوزه ادبیات کودک و نوجوان چگونه است؟
    
    متاسفانه وضعیت بسامانی ندارد. فقط چند نویسنده حرفه یی در این حوزه کار می کنند. عده یی هم گاهی اثری خلق می کنند و مثل شهابی خاموش می شوند. مطبوعات این گروه سنی هم اولویتی برای آثار طنز قائل نیستند. با لطیفه و بازنویسی آثار کلاسیک یا کمیک استریپ سر و ته قضیه را هم می آورند. ناشری را سراغ دارم که می خواست به طور جدی و با نگاهی فرهنگی کتاب های طنز«ناب» برای بچه ها چاپ کند که عملاً نتوانست و حالادر انتظار خلق نویسنده های جدید برای خلق آثار تازه و «ناب» طنز سماق می مکد.
    
    -نویسنده یی که می خواهد در این حوزه فعالیت کند باید چه ویژگی داشته باشد و اصولاً پرداختن به شیوه طنز نیازمند چه پیش زمینه مطالعاتی است؟
    
    در وهله اول باید سرعتش را با بچه ها هماهنگ کند. به دنیایشان نزدیک شود و دغدغه های آنها را بشناسد. نویسنده نباید تصور کند که با نوشتن قصه های نوستالژیک دوران کودکی خود می تواند سلیقه بچه های امروز را راضی کند. بعدش زبان بچه های امروز را باید در حدی که به زبان فارسی لطمه نزند شناخت و از آن استفاده کرد. ما در زمینه آثار طنز کودک و نوجوان هیچ کتاب مرجع و نظری یی نداریم. خواندن آثار، خودش می تواند بهترین مرجع باشد.
    
    -فاصله طنزپرداز کودک و نوجوان ما با طنزپردازان مطرح جهانی تا چه حد است؟ و این کاستی ناشی از چیست؟
    
    خب مقایسه جهان با ایران کار درستی نیست. به خصوص که طنز معمولاً از سرچشمه های بومی و ملی هر سرزمین و کشوری سیراب می شود و گاهی با خواندن ترجمه یک اثر خارجی پی به شیرینی و حلاوت کنایات نویسنده نمی بریم و در واقع طنز را نمی گیریم. اما من فکر می کنم چیزی که خارجی ها نگرانش نیستند و ما هستیم ترس از بدآموزی ها و احتمال سوءبرداشت هاست. طنز ما رها نیست و دچار خودسانسوری است. روحیه اخلاق گرایانه ما ایرانی ها آنچنان طنز را برنمی تابد و از هر طعنه و کنایه یی ممکن است هزاران برداشت سیاسی و غیراخلاقی بشود.
    
    -اخیراً به کار در حوزه دفاع مقدس مشغول هستید. در این اثر هم نگاه طنز دیده می شود یا خیر؟
    
    در آثار جنگی ام شخصیت و گاه موقعیت های طنز وجود دارد اما اثری که به طور مطلق باشد، خیر.
    
    -برای ورود به حوزه های مختلف با دید طنز خط قرمزهایی وجود دارد. این خطوط قرمز کجا و در چه مواردی است؟
    
    این خطوط قرمز در مطبوعات بیشتر از کتاب وجود دارد. چون به هر حال هیچ نشریه یی دلش نمی خواهد راهی خاطره های بایگانی شود. در مورد کودک و نوجوان بیشتر حساسیت ها بر بدآموزی استوار است. گاهی هم استفاده از واژه هایی که بار طنزآمیز دارند اما پاستوریزه نیستند، می روند توی دایره قرمز. واژه یی مثل «آفتابه» یا «باحال» که بسته به سردبیر نشریه کاملاً سلیقه یی است. به هر حال چون بچه ها در حال یادگیری اند نمی توان زیاد مانور زبانی داد.
    
    -برای بهتر شدن این گونه ادبی چه باید کرد؟
    
    به لطف این گروه سنی ما همه چیز داریم و خیلی ها از این راه نان می خورند. از تولیدکنندگان تخت و کمد کودک در میدان حسن آباد تا پوشاک کودک در خیابان بهار و بیمارستان کودکان و دیگر مشاغل. اما حساس ترین و در عین حال کم درآمدترین اش چیزی نیست جز نویسندگی برای کودکان و نوجوانان و به طور خاص تر طنز در ادبیات کودک و نوجوان. در یک کلام بگویم طنز کودک و نوجوان ما جدی نیست در حالی که باید باشد. باید برای تولید کتاب های طنز برنامه ریزی کرد. باید کار کارشناسی کرد. باید دید چند درصد جرم و جنایت هایی که امروز مثل آب خوردن اتفاق می افتد به دلیل نبود شادی واقعی در کتاب و مطبوعات کودکان بیست سال پیش است. باید از مسوولان پرسید که آیا به مقوله طنز برای کودکان و نوجوانان به عنوان راهی برای کنترل روانی آنها در جامعه نگاه می کنند؟ اگر پاسخ مثبت است چقدر از این ادبیات حمایت کرده اند یا خواهند کرد. سهم بچه های امروز (مردان و زنان فردا) در کدام ماده و تبصره و قانون توسعه کشور به طنز اختصاص داده شده؟ اعتماد ۷/۸/۸۶