رسانه سینمای خانگی

رسانه سینمای خانگی

گفتگو با علیرضا حنیفی نمایشنامه نویس عرصه دفاع مقدس/ جنگ عنصر تفکیک ناپذیر زندگی است


نویسنده: گفتگو از حامد رضایی

با نگاهی به کتب درسی، به وضوح می بینیم که به موضوع ادب پایداری ومقاومت بسیار کم پرداخته شده است. چند داستان از فرماندهان بزرگ جنگ ما وجود دارد؟ در صوتی که از سال ها پیش هنوز داستان های “هانس کریستین اندرسون”ها وجود دارد
    علیرضا حنیفی فارغ التحصیل از دانشکده هنرهای زیبا با گرایش ادبیات نمایشی است که تا کنون نمایشنامه های زیاد وبرجسته ای را درعرصه دفاع مقدس نوشته است.
    “پیراهن هزار یوسف” که حاتمی کیا “بوی پیراهن یوسف “ را بر مبنای این نمایشنامه ساخت جزء شاخص ترین کارهای حنیفی است.
    ممد نبودی، عروس برفی، شب های بارانی، قطار جنوب، قطعه گمشده ،چرخ هشتم و... تنها بخشی از آثار وکتاب های این مرد نمایشنامه نویسی عرصه دفاع مقدس است. حدود 160 نمایشنامه رادیویی نیز تاکنون از حنیفی در رادیو اجرا شده است.
    وی معتقد است هنرمندان عرصه جنگ حرف های ناگفته بسیاری دارند که رسانه ها کمتر برآنها می پردازند.
    آنچه می خوانید مشروح گفتگوی ما با وی به عنوان یکی از پرکارترین هنرمندان عرصه دفاع مقدس است.
    به نظر شما کدام یک ازنمایشنامه ها یا نوشته هاتان از سایرین برتر بوده وشما آ ن را بیشتر می پسندید؟
    ببینید! به نظر من بایدمردم در این مورد قضاوت کنند مثلادرمورد دیوان حافظ، گذشت زمان ونگاه نقادانه مردم است که مهر ارزش و اعتباری بیش از پیش برآن می زند. به عبارت واضح تر ، منظورم این است که باید دید کدام یک ازکارها مربوط به مقتضیات زمان است و بر اثر آن در اجتماع فعلی جایگاه بالاتری پیدا می کند وبیشتر قابل قبول است. در کارهای اجتماعی “گلادیاتورها” که به معضلات زندگی هنرمندان نمایشی پرداخته بود، درسال 71 جزو نمایشنامه های موفق بود. اما مشخصا درحوزه دفاع مقدس آثاری چون “پیراهن هزار یوسف” ،”چرخ هشتم”، “شب های بارانی” ونهایتا “قطار جنوب”که در سال 84 توسط بنیاد حفظ آثار ونشر ارزش های انقلاب اسلامی به عنوان کتاب سال شناخته شد را موفق می دانم.با توجه به اینکه شما مشخصا بیشتراز هر موضوعی به جنگ و دفاع مقدس پرداخته اید نگاه شما نسبت به جنگ چگونه است؟
    من جنگ را به عنوان عنصر تفکیک ناپذیر زندگی بشری می دانم .همچنان که روزهای آغازین خلقت بشر با جنگ قابیل با هابیل شروع شد و منجر به جاری شدن خون هابیل شد. این خون جریان پیدا کرد و سیر خودش را ادامه داد .صرف نظر از اینکه جنگ ها وخونریزی ها برچه مبنا و هدفی صورت می گیرد این مسائل ادامه یافتند وبه اعتقاد من ،جنگ عنصر تفکیک ناپذیر زندگی است.
    علاوه بر آن من به جنگ می پردازم چون درآن انسان در یک لحظه تصمیم هایی بزرگ می گیرد .یعنی درآن واحد انسان برای بودن یا نبودن تصمیم می گیرد. همانی که شکسپیر هم به آن اشاره کرده است.
    تفاوت هایی در جنگ ما با سایر جنگ ها بود که از جمله آنها حالت دفاعی بودن آن وپوشانندگی عامل مذهب بود. این مسئله از سخنان امام (ره) روشن بودکه “شکست یا پیروزی مهم نیست؛ مهم عمل به کیفیت است. این دو عامل و عواملی دیگر جنگ ما را از سایر جنگ ها منفک می کنند.”
    من سال ها درمورد جنگ کار کرده ام اما باز هم جای کار بسیار است. از شگفتی های جنگ هر چه بگوییم باز هم کم است. اجازه دهید مثال دیگری عرض کنم از کتاب صاعقه هنگام محاصره ایلام توسط نیروهای بعثی ، سه تن از پاسدارها از خط مقدم به ایلام برمی گردند و شب را آنجا می مانند . صبح مردهای ایلامی از پاسدارها خواستند که زنان ودختران ما را که حدودا 100 تن هستند باید به عقب ببرید .آن هم از راه “قلاویزان”و”قلاقیران”! راهی که بزکوهی هم نمی تواند از آن عبور کند. پاسدارها می پرسند که چرا خودتان هم برنمی گردید تا زنانتان را ببرید ، آنها می گویند: در اینجا هر سه مرد یک اسلحه دارند.یکی تفنگ دارد، دیگری فشنگ ونفر سوم منتظر مرگ یکی از دو مرد دیگر! تا جایگزین آنها شود! پاسدارها نقل می کردند که هنگام عقب نشینی زن ها ، حدود20 تن از آنها با افتادن از کوه ها کشته شدند! در حالی که مردانشان راضی بودند که زنانشان بمیرند، ولی به دست دشمنان نیفتند . اینها همه درام هستند و من به عنوان یک درام نویس این لحظات را لحظاتی ناب می بینم که شایسته فراموشی نیستند.
    پس از گذشت بیش از 60 سال از جنگ جهانی دوم هنوز بسیاری ازکشورها مشغول ساختن فیلم هایی مربوط به آن جنگ بزرگ هستند. در صورتی که متاسفانه در ایران بیست سال پس ازجنگ خیلی ها شکایت می کنند که چرا این قدر درمورد جنگ حرف می زنید؟ آقا ما خسته شدیم! و... خیر، ما جنگ را نشناختیم. به همین خاطر است که برخی از آن گریزانیم.
    دلیل اینکه شما در بیشتر نوشته های خود از زبان کنایه استفاده می کنید، چه می تواند باشد؟
    کنایه در اثر درام ها وجود دارد واین چیز عجیبی نیست. به علاوه من نمی خواهم مستقیم به جنگ بپردازم بلکه واکنش جنگ برایم حائز اهمیت است . انفجار توپ برایم مهم نیست؛ ماهیت عنصرگلوله این است که بالاخره یک روز منفجرمی شود. اما این گلوله در پروازش آ یا لانه یک کبوتر راخراب می کند، یا یک شیشه را می شکند، یا یک کوزه لب پشت بام را می اندازد ویا انسان بی گناهی را می کشد آن اتفاقی که به وجود می آورد مهم است. بسیاری از رزمنده هایی که برای مشخص کردن تکلیف قضایایی 1400 ساله به جبهه رفته بودند، پس از قبول قطعنامه توسط امام (ره) مایل به بازگشت نبودند. اینها در نوستالژی وظایف نیمه رها شده لحظات تنهایی خود را سپری می کنند. من متاسفانه از اینکه نشریات زرد ما ، مصاحبه های بسیاری از هنرپیشه ها ویا اکثرا هنر پیشک ها را به رشته تحریر درمی آورند و بسیار به این طور مسائل بها می دهند.حتی به اطلاعات بسیار جزئی در مورد اطرافیان آنها پرداخته می شود، ولی در ماه حتی دو صفحه را به منزوی شدگان پس از جنگ اختصاص نمی دهند! اینها چرا تنها هستند؟ چرا از مردم فاصله گرفتند؟ آیا زنی که پانزده سال است که به خاطر جلوگیری از تشدید بیماری همسرش(که از جنگ به ارمغان مانده است) نمی تواند حتی یک تخم مرغ را درخانه سرخ کند، میل به سرخ کردنی ندارد؟ ویا جانبازی که براثر تنفس گازهای سمی اعصاب، خانواده خود رامورد ضرب وشتم قرار می دهد ودر حالت عادی نمی تواند باور کند که خود اوست که آنها را می زند، آیا او سزاوار فراموشی است؟
    قانون شلیک موشک آر.پی. جی برای هر رزمنده در هر روز سه موشک است. اما برچه مبنایی رزمنده ای که خون از گوشش جاری است با لب خندان وچهره ای مصمم موشک پنجاهمین را شلیک می کند؟
    اکنون که بازگشته اند وجنگ هم تمام گشته، به پاس یک روز شلیک های او جامعه چه خدمتی به او کرده است ؟ به پاس یک روز نه تمام شلیک هایش به پاس یک روز. اینها درد آور است.
    وقتی در تلویزیون می بینیم که بسیاری از کشورها مثل فرانسه در روزهایی بخصوص باقیماندگان از جنگ را گرد هم جمع می کنند وبا مدل ها و تشویق ها ومسافرت های آ نچنانی و ... گوشه ناچیزی از زحمات آنها در راه وطن را ،یادآوری می کنند ماچه حرفی برای گفتن داریم؟ اگر چه رزمندگان ما و خانواده های معزز آنها هیچ کدام به جهت رسیدن به این قبیل تقدیرها و پاداش ها به تفکیک عمل نکردند، بلکه رضای خدا و لقایش را دنبال می کردند ومی کنند؛ اما آیا قدردانی ازآنان حداقل وظیفه ما نیست؟ زحمات آنان قابل جبران نیست؛ اما حداقل ها را هم ما رعایت نمی کنیم! والبته که روزی باید جوابگوی این مسائل باشیم. بنده هم به عنوان نویسندگی وظیفه خود می بینم که به لایه های تاریک زندگی رزمندگان بپردازم.
    با توجه به اینکه معمولاسوالات کلیشه ای زیادی از شما وسایر مصاحبه شوندگان می پرسند می خواهم شما حرف های نگفته خود را بگویید . حرف هایی که فکر می کنید مهم اند، اما به آ ن پرداخته نشده و در دل شما مانده است.
    تاریخ پر است از ناگفته ها. هنرمندان هم ناگفته های زیادی دارند. اما نکته آزار دهنده برای من ، این است که ما در مواردی به خود سانسوری می رسیم. شاید دلیل مهمش نبودن ظرفیت لازم در جامعه باشد .یعنی جامعه قابلیت پذیرش آن را ندارد. مهمترین دلیل آن این است که فرزندان این جامعه به طور شایسته وبایسته تربیت نشده اند.
    با نگاهی به کتب درسی، به وضوح می بینیم که به موضوع ادب پایداری ومقاومت بسیار کم پرداخته شده است. چند داستان از فرماندهان بزرگ جنگ ما وجود دارد؟ در صورتی که از سال ها پیش هنوز داستان های “هانس کریستین اندرسون”ها وجود دارد.
    داستان پترس فداکار نمونه ای از آنها ما در جنگمان هزاران حسین فهمیده داشتیم نه یکی. اما گمنام بودند. اینها فرهنگ ساز بودند .پایه های یک فرهنگ را بنا گذاردند. اما متاسفانه با پایان جنگ خود آموزش و پرورش این جریان را مسدود کرد. هر کشوری دوباره درگیر جنگ می شود اما ما چه سهمی در آماده سازی مردم ایفا کرده ایم؟ چه موقع قرار است نسل سوم از حماسه های نسل های اول و دوم با خبر شوند؟
    من پیشنهاد می کنم که مسئولین آموزش و پرورش درسی به نام ادبیات پایداری را پیش بینی کنند. اگر چه درسی به نام “آمادگی دفاعی” در مدارس وجود دارد، اما آیا اکنون که زمان صلح است وقت آن نرسیده که آمادگی روحی هم ایجاد شود؟ آیا بهتر نیست که بسیج وسپاه با این امکانات وتجهیزات ، به این دست مسائل بپردازند؟ باید فرزندان ما بدانند که مردی که با تواضع هر روز از کوچه آنها رد می شود، چه شب هایی را نخوابیده است تا زنان و فرزندان ما به آسایش وعزت زندگی کنند. اگر برخورد ما با جنگ به همین شکل پیش برود متاسفانه فراموش خواهیم کرد که مقطعی از تاریخ ما چه وقایع بزرگی اتفاق افتاده است.چرا عاشورا همواره زنده است؟ چون در میان مردم مانده است. اما پایداری ومقاومت ما اگر چه از میان مردم شروع شد وپیگیری هم شد وبه سرانجام رسید اما نگذاشتند که در میان مردم بماند.
    از اینکه به ما فرصت دادید بیشتر با دیدگاه هایتان آشنا شویم ، بسیار متشکرم.
    من هم از شما متشکرم.
رسالت ۷/۸/۸۶