رسانه سینمای خانگی

رسانه سینمای خانگی

در راستای دغدغه های فرهنگی رهبر معظم انقلاب -3 سیما و سریال های ایرانی
نویسنده: علی آرمانی
رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر اعضای هیات دولت با ایشان، ضمن اشاره به دستاوردهای عظیم دولت نهم در عرصه های اقتصادی و سیاسی و همچنین توفیق دولت در احیای شعارهای اصیل انقلاب به کم توجهی مسئولان به موضوع فرهنگ به عنوان مظلومترین حوزه در دو دهه اخیر اشاره فرمودند.
    این نخستین بار نیست که رهبر معظم انقلاب از
    دغدغه های جدی خود راجع به فرهنگ سخن گفته اند. ایشان سال ها پیش نیز فرموده بودند:اما در عرصه فرهنگ، بنده به معنای واقعی کلمه، احساس نگرانی می کنم و حقیقتا دغدغه دارم. این دغدغه از آن دغدغه هایی است که آدمی به خاطر آن، گاهی ممکن است نصف شب هم از خواب بیدار شود و به درگاه پروردگار تضرع کند. من چنین دغدغه ای دارم. البته در سخنرانی ها، از این دغدغه با مردم نخواهم گفت اما نمی شود که به شما نگویم. شما خودتان دست اندرکاران مسائل فرهنگی هستید و باید از این دغدغه من خبر داشته باشید. خود من هم، آدم بی اطلاع از مسائل فرهنگی نیستم؛ همان طور که از مسائل کشور هم هیچ گاه بی خبر نبوده ام لذا حقیقتا در باب فرهنگ، احساس نگرانی عمیقی دارم.
    همانگونه که اشاره شد رهبر معظم انقلاب تا کنون به مناسبت های مختلف بارها و بارها به این موضوع اشاره کرده اند لیکن به نظر می رسد مطرح کردن آن در شرایط کنونی، حکایت از خواست ایشان در توجه ویژه دولت و سایر ارکان نظام به موضوع فرهنگ دارد.
    در هفته های گذشته به موضوعات مختلف فرهنگی و هنری اشاره شد. در این فرصت نیز به نکاتی دیگر در عرصه فرهنگ و هنر پرداخته ایم که می خوانید.
    فیلم ها و سریال های وطنی
    اما در بحث فیلم ها و سریال های ساخت داخل موضوع شکل دیگری به خود می گیرد. همانگونه که در ابتدای بحث به آن اشاره شد، دارابی معتقد است که به دلیل رعایت ضوابط و حفظ حریم خانواده، فیلم های سینمایی ساخته شده در داخل کشور برای پخش از رسانه ملی نیازمند حذف برخی جملات و صحنه ها است و این سازمان برای اجرای ضوابط تعیین شده، از 70 فیلم سینمایی داخلی، تنها 10 فیلم را می تواند بدون ممیزی و یا با حداقل ممیزی برای مردم نمایش دهد. بیان این موضوع در وهله نخست این امید را در قلب انسان زنده می کند که آثار ایرانی به نمایش درآمده در سیما حاوی کمترین انحرافات است لیکن مروری بر بسیاری از آثار تولید داخلی که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، نشان
    می دهد که چنین ادعایی چندان با واقعیت تطبیق ندارد.
    سریال های مناسبتی
    هر ساله با نزدیک شدن به ماه مبارک رمضان و گسترش رقابت تنگاتنگ شبکه های تلویزیونی جهت پخش سریال های متنوع داخلی و خارجی پرسش تکراری چرایی عملکرد و رفتار پارادوکسیکال مسئولان پخش سیما در ذهن مخاطبان قوت می گیرد؟! مخاطبان میلیونی تلویزیون ملی در حالیکه در طول سال بارها و بارها با مسئله کمبود بودجه سازمان روبرو می شوند و محکوم به تماشای برنامه های تکراری و کم محتوا هستند، در ماه مبارک رمضان به یکباره با چنان تراکمی از برنامه ها روبه رو می شوند که گاه برای تماشای همه آنها از ادای به موقع واجبات دینی خود باز می مانند. مسئولان سیما در مقام پاسخ دهی به چنین سیاست گذاری هایی از ایجاد فضا و شرایط مناسب معنوی در این ماه به عنوان مهمترین عامل رقابت شبکه های مختلف سیما یاد کرده و ادعا می کنند که شرایط بوجود آمده، موقعیت مناسبی را برای سیما فراهم آورده است تا با پخش سریال های متنوع و پر محتوا، زمینه های آشنایی و آشتی هر چه بیشتر مردم با شعائر دینی را فراهم آورند.
    نخستین پرسش جدی که در این میان مطرح می شود آن است که آیا تمامی سریال های پخش شده در ماه مبارک رمضان جهت نیل به هدف مورد ادعای مسئولان به تصویر درآمده اند و یا اساسا از چنان قدرت تاثیرگذاری بر روی مخاطبان خود برخوردار هستند یا اینکه در بسیاری از آنها جنبه های سرگرمی و تفنن بسیار پررنگ تر به تصویر درآمده اند؟ توجه به این موضوع خالی از لطف نیست که بر اساس نظر سنجی هایی که توسط خود سازمان صورت گرفته است چنین ادعایی درباره بسیاری از سریال های به نمایش درآمده در این ماه به هیچ وجه صدق نمی کند.
    از سوی دیگر به نظر می رسد با توجه به اینکه در ماه مبارک رمضان کلیه مراکز فرهنگی به نوعی فعالیت های خود را تشدید می کنند و حال و هوای ماه مبارک نیز انگیزه مردم را جهت حضور در این قبیل برنامه ها تا حد بسیار زیادی افزایش می دهد، تراکم برنامه های تلویزیونی در این ماه آن هم با در نظر گرفتن فرضیه مثبت بودن محتوای تمامی آنها چندان ضروری به نظر نمی رسد.
    صرف نظر از معضلات شکلی و ظاهری قضیه که به نوبه خود نیازمند تدبر و دقت نظری بسیار فراتر از شرایط کنونی است، آنچه که از اهمیت ویژه تری برخوردار است، به محتوای آثار ارائه شده در این ماه باز می گردد که در واقع مهمترین دستاویز برنامه ریزان سیما برای طرح و دفاع از عملکرد خود می باشد. مروری بر آثار ارائه شده در ماه مبارک رمضان سال گذشته صحت این گفتار را اثبات خواهد کرد. صدا و سیما سال گذشته با پخش چهار سریال میهمان منازل مردم بود. سریال هایی که به ترتیب از شبکه دو، سه، یک و پنج با عنوان های آخرین گناه، زیر زمین، صاحبدلان و بوی خوش زندگی به نمایش درآمدند.
    آخرین گناه ساخته حسین سهیلی زاده نخستین سریالی بود که اندکی بعد از اذان مغرب از شبکه دوم سیما به نمایش درمی آمد. مسئولان شبکه دو سیما با توجه به سابقه نسبتا موفق خود در ارائه سریال (او یک فرشته بود) که دو سال گذشته در همین ایام به نمایش درآمد، تصمیم گرفتند تا بار دیگر شانس خود را در این زمینه به امتحان گذارند به همین دلیل این بار نیز سوژه ای را انتخاب کردند که در حین برخورداری از پیام و محتوایی مذهبی، حیطه های بکر و دست نخورده ای را پیش چشم مخاطبان عیان سازد. به تصویر کشیدن زندگی انسانی که از (چشم برزخی) برخوردار است بدون شک قابلیت این را داشت که به یک پدیده در سریال های تلویزیونی تبدیل شود اما همانگونه که شاهد بودیم اشکالات و ایرادات فراوان شکلی و محتوایی موجود در این سریال بر خلاف انتظار دست اندرکاران ساخت آن، تاثیراتی نامطلوب بر مخاطبان گذاشت.
    باید گفت که مفاهیم دینی در این سریال، بیش از آنکه کنجکاوی و عبرت و اعجاب مخاطب را برآورند، موجبات وهن خود را فراهم آورده بودند. پیوند قرنیه چشم یک انسان (آن سو بین) به چشم یک آدم معمولی باعث می شود که این آدم معمولی نیز (آن سو بین) شود. مثل اینکه یکی برود عصای حضرت موسی(ع) را بردارد و با آن دریا بشکافد و یا ماران شعبده ببلعد. مخاطب فهیم ما به یک چنین سوژه ای، نه از منظر تنبه، که از زاویه طنز می نگرد. سریال مورد نظر با دستمالی کردن یک گستره معرفتی در بستری رشد نایافته، علنا همان معرفت را به زیر کشیده و مضحکه پرداخته است. در این میان باید به این موضوع نیز توجه داشت که بر اساس تعلیمات دینی و مذهبی ما شیعیان، انسان ها با مراقبه، تزکیه و رعایت فرامین پروردگار در جزء جزء زندگانی می توانند به مقاماتی دست یابند که لیاقت دریافت لطف و عنایت پروردگار متعال را داشته باشند نه اینکه بر اثر اشتباه و خودخواهی های انسانی، لطف ویژه خداوند شامل حال بنده ای شود که هنوز لیاقت و توان پذیرش در او ایجاد نشده است. لزومی به توضیح واضحات نیست که انسان باید ابتدا ظرف را در خود ایجاد کند تا توان پذیرش لطف و عنایت های بیکران خداوند متعال را داشته باشد. این در حالی است که برخلاف تصریح موجود در فیلم (آخرین گناه)، شاهد آن بودیم که انسانی نالایق به شکلی کاملاتصادفی و بر اثر یک اتفاق آن از هم نوع کاملامادی
    ( پیوند قرنیه چشم) به مقاماتی معنوی دست می یابد و پس از گذراندن مراحلی که از قضا همواره با خطا و اشتباهات فاحش همراه است، محرم شده و به جمع اولیاءا... می پیوندد.
    بی شک پروردگار متعال در مقام آزمایش ادعای بندگانش بسیار شده که عنایاتی خارج از توان و ظرفیت بنده اش به وی عنایت کرده تا به قولی حجت را بر وی تمام کرده و صحت و سقم ادعای وی را به خود بنده در محک آزمایش به اثبات رساند اما آیا به راستی می توان انسانی را در کره خاکی یافت که به صورت اتفاقی (آن سو بین) شده باشد و روحی عظیم و پاک نیز همچون یک مراد همواره در معیت وی باشد و گاه و بیگاه چون جبرئیل در پهنه آسمان بر وی ظاهر شده و او را نصیحت کند و باز هم مکررا دچار اشتباه شود و سرانجام چون دستش را به خون همسرش آلوده نکرده است، به مقام اولیاءا... دست یابد. (آن سو بین) سهیلی زاده به دانش آموزی می ماند که پیش از ورود به جلسه امتحان، تمامی پاسخ های صحیح را به دست آورده باشد و در جلسه امتحان نیز هر لحظه توسط ناظر جلسه، پاسخ ها به وی یادآوری شود و پس از آنکه نمره قبولی دریافت کرد مورد تشویق مسئولان مدرسه قرار گیرد که به به عجب دانش آموز مستعدی!
    اما علیرضا افخمی سال گذشته تکلیف خود را از همان ابتدا روشن کرده بود به این معنا که سوژه ای را انتخاب کرده که در آن رگه های طنز - البته برخلاف انتظار خودش - بسیار آشکارتر از مباحث دینی و معرفتی بود. مجموعه زیر زمین بر خلاف سریال آخرین گناه موضوعات دینی و اعتقادی را مستقیما دستمایه کار خود قرار نداده بود بلکه تلاش داشت تا در یک بستر اجتماعی، خصلت های نیک و بد انسان ها را در معرض قضاوت مخاطبان گذارد. البته باید اعتراف کرد که این موضوع تا پیش از آنکه کارگردان مراحل پشیمانی و بازگشت از گناه خانواده فرج را به تصویر کشد، تا حدودی قابل قبول بود اما از زمانی که بحث هم زدن حلیم نذری و متعاقب آن دگرگون شدن دختر و همسر فرج پیش آمد سریال به یکباره با افت شدیدی روبه رو شد.
    نکته بسیار مهم و قابل تامل در سریال مذکور به اندرز پایانی آن باز می گردد. در حالیکه توقع می رفت که سریال ماه مبارک رمضان با یک نتیجه کاملااخلاقی به اتمام رسد، مخاطبان در پایان با یک (رابین هود) وطنی روبه رو شدند. فردی که مثلامتحول شده و قرار است از این پس راه ایمان را پیش گیرد با بخشیدن شش میلیارد پول دزدی به یک مرکز نگهداری از کودکان یتیم به اصطلاح عمل مثبتی را رقم زده است. پرسشی که همچنان بی پاسخ مانده است آنکه در کجای آئین، مسلک، شریعت و اخلاقیات ما سفارش شده که انسان حق دارد با اموال دزدی در راه خدا بذل و بخشش کرده و از آن نتیجه گیری اخلاقی نیز بکند!؟ آیا این موضوع به غیر از بدآموزی و دادن آدرس اشتباه به مخاطبان نتیجه دیگری در پی دارد؟
    در بحث مناسبت پخش سریالی چون زیر زمین است که این پرسش قوت می گیرد که آیا حقیقتا این سریال آنقدر از مفاهیم عمیق و پر محتوای معنوی برخوردار بود که حتما باید در ماه مبارک رمضان جهت تنبه و هشدار به مخاطبان پخش می شد؟ و مثلااگر مردم آن را در ماه های دیگر به تماشا می نشستند قدرت هضم و درک آن را نداشتند؟
    شاید به جرات بتوان ادعا کرد که سریال بوی خوش زندگی ساخته علی شاه حاتمی که از شبکه پنج به نمایش درمی آمد، رک و راست ترین سریال ماه مبارک رمضان بود. سریالی که در زمانی اندک و بدون برنامه ریزی قبلی تنها در جهت توهین به افراد متدین به تصویر درآمده بود. دانشجوی پزشکی سریال بوی خوش زندگی که دارای شمایل و سکنات یک فرد متدین است به صورت انسانی کم خرد به تصویر درآمده که برای فرار از شنیدن آهنگ (تولدت مبارک) که توسط دو هم اتاقی اش خوانده می شود به کنج خلوت می خزد و با گرفتن گوش های خود مثلاسعی می کند تا از واقع شدن در یک عمل حرام خود را نجات دهد اما همینکه عاشق می شود، به یکباره با تحولی عمیق روبه رو شده و در خفا با شنیدن موسیقی های عاشقانه زخم دل خود را التیام می بخشد.
    در بخش دیگری از سریال فردی که قصد امر به معروف یکی از بازیگران را در باب روزه خواری دارد نیز انسانی خشن، بی منطق و قلچماق به تصویر در می آید که در کمال بی ادبی و عدم رعایت نزاکت و البته بازهم در ظاهر و شمایل یک فرد متدین با وی درگیر می شود. بحث باسمه ای تبدیل شدن انسان های گناه کار به انسان های عابد و پرهیزکار در
    شب های قدر نیز در این سریال به خوبی دنبال شده است. تحول و بازگشت جوان نزول خواری که عمر و هستی خود را بر مبنای دروغ، ریا و خوردن مال حرام گذاشته تنها با شنیدن نصایح فردی که سلامت عقلش در سریال با شک همراه است، نمونه بارزی از موضوع فرمایشی و ریاکارانه ای است که متاسفانه در سریال های ایرانی به خصوص در سال های اخیر شدت گرفته است.
    یک صحاف پیر که عمر خود را به عبادت گذرانده بود تحت تاثیر یک رویای صادقه به قیام علیه برادر خود که ظلم بسیاری بر مردم روا داشته است، برمی خیزد. این مطلب دستمایه محمدحسین لطیفی قرار گرفت تا سریال صاحبدلان را به تصویر کشد. در مقایسه میان این سریال با سایر کارهای ارائه شده در ماه مبارک باید گفت که خوشبختانه ظاهرا صاحبدلان از مشکلات شکلی و محتوایی کمتری برخوردار بود، افزون بر آنکه بر اساس نظر سنجی های صورت گرفته توجه مخاطبان بیشتری را نیز به خود معطوف داشته بود.
    در سریال (صاحبدلان) کارگردان تلاش کرده تا به مخاطبان خود گوشزد کند که داستان های قرآن، افسانه هایی نیست که روزگاری دور حادث شده و دیگر قابل تکرار نباشند بلکه واقعیاتی است که هر لحظه در دور اطراف انسان ها به شکل های مختلف اتفاق می افتد و این مشکل انسانها است که از آن غافلند. بی شک پرداختن به چنین موضوعاتی اگر با دقت و دوری گزیدن از سقوط در مهلکه خرافات و موهومات باشد امری بس پسندیده و نیکو است اما متاسفانه بی توجهی به این مقوله در سریال »صاحبدلان«، لطمات جبران ناپذیری به مفهوم کلی سریال وارد کرده است. بحث تخصیص دادن معجزه و کرامت به یک قرآن، بزرگترین بی انصافی و کم لطفی ای بود که یک شخص می توانست نسبت به ذات قرآن انجام دهد. در حالیکه در سراسر سریال بحث میان دینا - نماینده نسل سوم انقلاب - و پدر بزرگ بر سر این موضوع بود که این ذات و مفهوم قرآن است که باید مورد توجه ویژه قرار گیرد والاتفاوتی میان یک قرآن در ابعاد کوچک و قرآنی بزرگ با صفحات طلاکاری شده وجود ندارد، معجزات قرآن خلیل به گونه ای مورد تاکید قرار می گیرد که گویا شکل و شمایل ظاهری آن قرآن است که با اسرار نهفته اش توان خرق عادات را دارد.
    موضوعی که نباید از آن غافل شد بحث ایجاد زمینه ها و تسهیل گسترش خرافات در جامعه است. گذری بر ادعاهای پوچ و انحرافی مدعیان ملاقات با امام زمان (ع) که متاسفانه امروزه از گستره وسیعی در جامعه برخوردار شده است، نشان می دهد که یکی از مهمترین دستاویز های آنان در اثبات ادعاهای کاذب خود، حجت قرار دادن خوابها و رویاهایشان می باشد. آنان با استفاده از این حربه که در رویاهای صادقه خود امام را ملاقات کرده و پیام رسان فرامین آن بزرگوار هستند به فریب مردمی می پردازند که با نیات پاک خود حاضر به هر گونه فداکاری در راه امام خود هستند. نشان دادن معجزه - بخوانید شیادی - و پیشگویی حوادث نیز از دیگر لوازم به اثبات رساندن ادعاهای سراسر کذب آن شیادان است. با توجه به چنین نشانه هایی که مصادیق آن در سال های اخیر نیز رو به فزونی است، نمایش پیرمرد ساده دلی که توان دیدن رویای صادقه، نشان دادن معجزه و قدرت پیشگویی دارد به یقین راه گسترش و بسط ادعاهای ناصواب در جامعه را فراهم تر خواهد ساخت.
    بحث مهم دیگری که در این میان مطرح است به موضوع پدر باز می گردد. پدر در اسطوره ها و فرهنگ شرق همواره نمادی از سنت ها، مواریث فرهنگی و تاریخ گذشتگان بوده است. به تعبیری دیگر، پدر نماینده هویت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جوامع و تمدن های مشرق زمین محسوب می شود. به اعتقاد بسیاری از متفکران غربی از جمله مارکس، نظام های سیاسی شرق بر پایه نظام (شه پدری) یا همان (پاتری مونیال) بنا نهاده شده است. از این رو در بسیاری از نسخه ها و دستور العمل هایی که از آن سوی آبها جهت به زانو درآوردن یک حکومت تجویز می شود، به موضوع شکستن اقتدار یک پدر در جمع خانواده، جامعه و بالطبع کشور بسیار اشاره می شود.
    این موضوع در عرصه های فرهنگی به شیوه های مختلفی دنبال می شود. گسترش فیلم ها و سریال هایی با مضمون پدرسالاری که به خصوص در سال های اخیر روند رو به افزایشی پیدا کرده است، زنگ خطری جدی برای متولیانی است که نسبت به این امور بی تفاوت و یا غافل هستند.
    سریال نرگس و متعاقب آن صاحبدلان نمونه های بارزی از ادعای مذکور می باشند. با کمی دقت و تامل در دو سریال فوق به خوبی می توان دریافت که نقش پدر در آنها بسیار فراتر از یک خانواده کوچک بود. شوکت سریال نرگس و جلیل سریال صاحبدلان افزون برآنکه پدر و فرمانروای بلامنازع خانواده خود محسوب می شدند در بعد اجتماعی نیز دارای شوکت و جبروت خاصی بودند به گونه ای که هیچکس توان مقابله با اراده و قدرت آنان را در سطح جامعه نداشت. (صندلی -نماد قدرت و اقتدار- جلیل نمونه بارزی برای اثبات این مدعاست). از سوی دیگر در این قبیل آثار این پیام به مخاطب القا می شد که این فرزندان و به قولی نسل جوان جامعه هستند که باید با صلابت و پایداری خود برای احقاق حقوقشان در برابر ستمکاری پدران خود بایستند. نرگس و رامین نمونه افرادی شجاع، حق طلب و آزاد اندیشی بودند که با استقامت و پایداری خود در راه اهدافشان سرانجام پدر و به قولی قدرت حاکمه را به زانو زدن و تسلیم وادار کردند. همانگونه که اشاره شد آنان که با مفهوم و قدرت رسانه آشنا هستند به خوبی به این امر واقفند که رسانه ای چون سینما و تلویزیون به راحتی می تواند انگیزه قیام و شورش را آرام آرام در دلها ایجاد کرده و در پی زدن یک جرقه به انتظار بنشینند.
    در باره فیلم های سینمایی ایرانی نیز بر خلاف ادعاهای مطرح شده، سیما از مشکل کج سلیقگی همچنان در رنج است. تصور معقول این است که در سایه شعارهای حمایت از سینمای ملی و بها دادن به سینمای فرهنگی، رسانه ملی آثاری را خریداری و پخش کند که دارای خصوصیات بارزی باشند. اما این تصور تنها یک تصور خام از آب در می آید وقتی فیلم عروس فراری از میان آثار جذاب و مخاطب پسند سینمای ملی بر صفحه شبکه دو هویدا می شود. عروس فراری نسخه بازسازی شده یکی از آثار سینمای پیش از انقلاب است که از ابتدایی ترین روابط علی و معلولی بی بهره است و حتی در اندازه های سلف چند دهه قبل هم از کار نیامده است. این فیلم به هیچ وجه با جامعه ایرانی متناسب نیست، ساختار سینمایی قابل توجهی ندارد و پیام درخوری را نیز انعکاس نمی دهد. مردی که دامادی یک شبه را کرایه می کند و 15 میلیون تومان هم بابتش می دهد را احتمالامردم کوچه و بازار به لطف چنین فیلم هایی و ترویج آن در رسانه ملی به تماشا می نشینند.
    اما در باره فیلم کافه ترانزیت موضوع شکل دیگری به خود می گیرد. نخست اینکه بخش عمده ای از فیلم به دلیل مغایرت با شئونات جامعه حذف شده بود که به نوبه خود لطمات جبران ناپذیری را به اصل فیلم وارد کرده بود. این پرسش همچنان باقی است که سیما چه اجباری دارد تا با هزار مشقت و صرف هزینه ای بالا، فیلمی را برای پخش تهیه کند که مجبور به حذف بخش عمده ای از آن می شود؟ اما مسئله مهمتر به بحث مفهوم فیلم باز
    می گردد. کامبوزیا پرتوی در فیلم کافه ترانزیت به بهانه پرداختن به بحث گرد گرفته (گفت و گوی تمدنها) با به تصویر درآوردن چهره ای شرم آور و مشمئزکننده از مردان ایرانی و نمایش چهره ای والاو درخور تقدیر از مردم و ملت یونان، صریحا به توهین و افترا علیه مردم ایران پرداخته است. با کمی تامل در فیلم مذکور می توان به شباهت های زیاد فیلم مذکور با فیلم های مشابهی مثل تخته سیاه سمیرا مخملباف و یا حتی کاریکاتور توهین آمیزی که در روزنامه ایران به چاپ رسید پی برد. شایان ذکر است که چندی پیش فیلم کافه ترانزیت در سینماهای رژیم صهیونیستی به نمایش درآمد و مسئولان این رژیم با حمایت خود از فیلم و کارگردانش، تولید چنین آثاری را در راستای به نمایش درآوردن چهره واقعی نظام جمهوری اسلامی قلمداد کردند.
    یک بوس کوچولو ساخته بهمن فرمان آرا، شاید قابل
    توجه ترین فیلم به نمایش درآمده ایرانی از رسانه ملی باشد. صرف نظر از کارنامه سیاه هنری این کارگردان در رژیم پهلوی، اظهار نظر وی در باره زن در سینمای پس از انقلاب نشان داد که در چه وادی و فضایی سیر می کند. فرمان آرا در مصاحبه ای در پاسخ به این پرسش که چرا از زن در فیلم بوی کافور، عطر یاس استفاده نمی کند اعلام داشت که ترجیح می دهد زن در فیلمش مرده باشد تا با چادر کنار شوهرش بخوابد.
    فرمان آرا در فیلم یک بوس کوچولو نه تنها به دفاع
    تمام عیار از کانون منحله نویسندگان پرداخت بلکه تلاش کرد تا پاسخی به اصطلاح مناسب به توهین های ابراهیم گلستان دهد. ابراهیم گلستان چند سال پیش در مصاحبه ای اعلام داشت که کارگردانانی چون کیمیایی، فرمان آرا و ... که در روزگارهای دور شاگردی وی را می کردند تا کنون نتوانسته اند فیلم قابل توجهی را تولید کنند. این موضوع محمل مناسبی برای فرمان آرا شد تا در فیلم خود نه تنها ابراز ارادت و سرسپردگی خود به کانون منحله نویسندگان و به خصوص هوشنگ گلشیری را بیان کند بلکه با خط و نشان کشیدن برای گلستان، دوران قدرت و توامندی او را تمام شده معرفی کند.
    تاکید بر یک شووینیسم افراطی و همچنین استفاده از جملات بسیار رکیکی که قلم از تکرار آن شرم دارد از دیگر نکات قابل تاملی است که مخاطب در فیلم یک بوس کوچولو با آن روبرو می شود. جالب تر آنکه فیلم فوق در برنامه سینما ماوراء به نمایش گذاشته می شود.
    فیلم هایی چون به آهستگی، زیر درخت هلو، باغ های کندلوس، چند می گیری گریه کنی و... تنها نمونه های کوچکی از خیل آثار به نمایش درآمده در شبکه های مختلف سیما به شمار می روند که در آنها صریحا به ارزش های اخلاقی، دستاوردهای نظام و همچنین شعور مخاطبان توهین می شود.
    اما آنچه که در ارتباط با بخش اعظم سریال های طنز می توان به آن اشاره کرد، بحث تکیه بر دروغ، ریاکاری، نادیده انگاشتن حرمت انسانی و اشاعه فرهنگ غیر ایرانی جهت گرفتن خنده از بینندگان بخت برگشته است. به عنوان مثال در سریال طنز چارخونه که تا پیش از ماه مبارک رمضان هر شب به نمایش در می آمد و مسئولان سیما وعده ادامه آن را در شب های بعد از ماه مبارک داده اند، موتور محرک فیلم بیان دروغ هایی بود که در هر قسمت توسط یکی از اعضای خانواده جهت تبرئه فرد از گناه و یا ایجاد فضای مناسب تر برای ادامه زندگی بیان می شد. تهمت زدن و انداختن گناه بر گردن دیگران نیز از دیگر راه های همراه کردن مخاطب با سریال بود.
    تحقیر مرد مقابل همسر، تکیه بر اختلافات خانوادگی، اشاعه فرهنگ غیر ایرانی مثل نامیدن پدر یا پدر همسر با اسم کوچک که به هیچ وجه در فرهنگ ایرانی مصطلح نبوده، توهین به کارگران ایرانی با مخفی شدن پشت چهره یک کارگر افغانی و هزاران رذیله کوچک و بزرگ اخلاقی جهت ایجاد دقایقی شاد از جمله دستاوردهای سیاستگذاران گسترش سریال طنز در شبکه های تلویزیونی می باشد.
    این عملکردها در کنار وقایعی چون حمایت و دفاع از یک جانی روان پریش با نام رکن الدین مختاری ملقب به سرپاس مختاری، فردی که درکارنامه جنایت های ننگین خود نام شهید بزرگوار سیدحسن مدرس را نیز به ثبت رسانده بود به بهانه بزرگداشت مقام یک موزیسین، اعلام خبر تقدیر از روح الله خالقی، بهائی معلوم الحالی که وابستگی خود و خانواده اش بهدربار پهلوی برکسی پوشیده نیست توسط دانشکده صدا و سیما این پرسش را به ذهن متبادر می سازد که آیا سیاست های پخش فیلم و سریال در سیما نیاز فوری به یک بازنگری و درمان ندارد؟ آیا مسئولان ارشد صدا و سیما از چنین وقایعی مطلعند؟ پاسخ هر چه باشد پرسش آنجاست که مقصر کیست؟

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی