الف) تقریباً قریب به اتفاق این جوانان (چه انقلابی و چه غیرانقلابی) متأسفانه هیچ تعریف درست و مشخصی از دین نداشتند. این بیاطلاعی وقتی نمود بیشتری پیدا میکند که میبینیم همة آنها تحصیلکردگان و فارغالتحصیلان دوره متوسطه به بالا بودند. آنها حرفهایی را در مورد دین به زبان میآورند که اغلب، بیسوادان اینگونه با دین برخورد میکنند. ب) اکثر آنها برای برشمردن اصول دین (لااقل – برشمردن) مشکل داشتند و برخی آهنگ گفتنشان چونان کودکانی بود که در مهد کودک به صورتی شعر گونه اصول دین را یاد گرفته باشند. برخی کمی فکر میکردند و بعداً انگار که به پاسخ سؤال سختی دست یافته باشند با خوشحالی آنرا ابراز میکردند. ج) اکثر آنها خدا را نمیشناختند تعریف مشخص و دقیقی نداشتند. نمیدانستند خدا چه بخشی از زندگی آنها را تشکیل داده است. نمیدانستند نسبت آنها با خدا در چیست. برخی با ابراز احساسات جوانگرایانه، خود را عاشق خدا میدانستند برخی او را قابل احترام میدانستند. برخی او را تا اندازهای میشناختند که همه چیز را برای زندگیشان فراهم کرده است، و… ، برخی یاد گرفتههای دوران دبیرستان را همچون طوطی بیعقلی واگویه میکردند و برخی هم در این دنیای وانفسا در دام درویش نمایان و شیادان افتاده بودند و میخواستند از آن مسیر خود را به خدا برسانند!! د) از بقیه اصول دین و مذهب کهخ دیگر هیچ نباید فقط اسم آن را بلد بودند و برخی دیگر اسم آن را هم نمیدانستند. 2- در سالهای اول انقلاب اسلامی اقشار مختلف مردم بویژه جوانان و دانشآموزان به دلیل آنکه از خطرات هجمه به انقلاب ”وجود کمونیستها“ بود، مورد آموزشهای جدی ”خداشناسی“ قرار میگرفتند تا خدای ناکرده در دام کمونیستها نیفتند. این آموزشها آنها را تقریباً در مقابل این فتنه واکسینه کرد و پایههای ایمانی قویتری را در عقل و اندیشة آنها بوجود آورد و ضمن آنکه آنان را از خطر کمونیسم رهانید، در مقابل بسیاری از نابسامانیها فرهنگی و هجوم بیدینی نیز استوار نگه داشت. رزمندگان سالهای دفاع مقدس بخشی از آنها بودند. اما اینک که خطر کمونیسم نیست یا این خطر کمتر شده است، متأسفانه چنین آموزشهایی از دایره خارج شدهاند و یا در اولویتهای بعدی قرار گرفته است. 3- اگر بگوئیم وضع فعلی ایران بدتر از دورة شاه است به بیراهه رفتهایم چرا که سیاست کلی حکومت در زمان پهلوی به سوی بیدینی حرکت میکرد لیکن اینک این حرکت قطعاً و بدون هیچ تردیدی به سوی دینداری و فلاح و رستگاری جریان دارد. اگر فسادی در جامعه رواج دارد میتوان به چند علت بازگردد: الف) تهاجم گستردة فرهنگی دشمن از راه رسانههای صوتی، تصویری، مکتوب ب) آمادگی نفس و غرایز نفسانی برای لغزش و گناه بویژه در جوانی ج) عملکرد غیرمسئولانه بسیاری از مسئولان نظام در پستهای مختلف بویژه در جایگاههای اقتصادی و فرهنگی د) غفلت از آموزشهای اساسی دینی و پرداختن به آموزشهای فرعی و قطعی ه) و… به نظر اینجانب موارد (الف) و (ج) با در نظر داشتن تلرانسی در زمان پهلوی هم وجود داشت ولی پرداختن به آموزشهای اساسی دینی به طور کلی از سیاست فرهنگی آن حکومت خارج بود و این وظیفه را حوزههای علمیه، مبلغان دینی و اندیشمندان دینی به عهده گرفته بودند. با پرداختن به آموزشهای اساسی دینی با رهبری عارف بزرگ دوران حضرت امام خمینی (ره) از دل همان ملتی که در چنبره حکومت پهلوی گرفتار بود، انقلاب اسلامی به وقوع پیوست و حکومت جمهوری اسلامی مستقر گردید. رأی آری بیش از 98 درصد مردم به نظام جمهوری اسلامی نمایانگر مطالبات اسای جامعه از حکومت پهلوی بود که برآورده نشده بود و اینک میتوانست در نظام جمهوری اسلامی به منصه ظهور برسد. اگر ما این مطالبات را تنها در «نبود آزادی» و «خفقان» و نیز در «فقر اقتصادی مردم در دوران شاه» خلاصه کنیم، ظلم بزرگی را به نظام مقدس جمهوری اسلامی روا داشتهایم. 4- بنابر دلایل فوق و دلائل متعدد دیگری که در این مقال نمیگنجد ضروری است مراجع فرهنگی کشور اعم از آموزش و پرورش، آموزش عالی، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزههای علمیه، جراید، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بخشهای فرهنگی بنیادها و سازمانهای ویژه و… ، و از همه مهمتر سازمان صدا و سیما با برنامهریزی اندیشمندانه و حساب شدهای به بحث آموزشهای اساسی جامعه در زمینه دین بپردازند و مردم و خصوصاً جوانان و کودکان این سرزمین که نظام الهی جمهوری اسلامی بر آن حاکم است را از چاه ویلی که در مقابل آنان قرار دارد و خواسته یا ناخواسته آنها رابه سقوط نزدیک میکند نجات دهندم. این آموزشهای اساسی تنها در قالب آموزشهای عقیدتی (اصول دین و مذهب) خلاصه میشود که سعادت دنیا و آخرت را برای آموزش گیرندگان و آموزشدهندگان در پی دارد. بدیهی است مردم در این صورت میتوانند در مقابل شدیدترین مصائب و هجمههای فرهنگی و غیرفرهنگی مقاومت کنند و نگاهدار نظام جمهوری اسلامی باشند و استمرار این امر، این حکومت را به دست مبارک حضرت مهدی (عج) خواهد رسانید؛ انشاءالله. 5- فرافکنی این وظیفه، چیزی از وظیفهای که برعهدة ماست نمیکاهد. من (نوعی) که یکی از مسئولان فرهنگی این کشور هستم اگر از انجام این وظیفه سرباز زنم این قصور و کوتاهی حتی مسئولیت پاسخگویی دنیایی را هم در پی نداشته باشد یقیناً در آخرت باید حداقل پاسخگویی همانهایی بود که از بیمسئولیتی و بیکفایتی ما به آتش دوزخ فرستاده میشوند. 6- در سازمان صدا و سیما بخشی از وظیفه فوق بعهدة مسئولان گروههای معارف اسلامی شبکههای رادیویی و تلویزیونی است که متأسفانه بدلایل متعددی مورد غفلت و کم توجهی واقع شده است. آنان ضروری است در این خصوص همت بیشتری را مصروف نمایند تا خدای نکرده مستوجب عذاب الهی نشویم. 7- آنچه این جانب را به نگارش این سطور واداشت صداقت، دلسوزی، احساس مسئولیت و پیشبینی وضعیتی بوده است که ممکن است در اثر فراموشی، فراراه ملت مسلمان خصوصاً جوانان و کودکان قرار گیرد. امیدوارم که بخشی از وظیفه خود را به انجام رسانیده باشم.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.